جو زدگی انتخاباتی

یکسری از پز های توخالی روشنفکری ما ایرانی ها دقیقا وقت انتخابات ریاست جمهوری مشخص میشه

همونایی که برای آزادی خودشونو شرحه شرحه میکنن و شبا قبل از خواب اگر در رسای نبود انواع آزادی در ایران روضه نخونن خوابشون نمی بره و تو صف اول احترام به عقاید مختلف و تحمل مخالف سینه می زنن و به همه برچسب تندرو میزنن وقتی پای دفاع از نامزد انتخاباتی شون برسه حاضرن دیگرانو مورد ضرب و شتم هم قرار بدن و از هیییییچ بی اخلاقی توی این مسیر دریغ نکنن...

سال ۸۸به شخصه چندتا پاره آجر از طرفداران کاندیدای اصلاح طلب نوش جون کردم که یکیش دقیقا توی پهلوم فرود اومد فقط به جرم چادری بودن!!! و بعدشم که انواع فحش های رکیک که نثارم شد!!!

در حالی که هیچ نقشی توی فضای شلوغی که ایجاد شده بود نداشتم و فقط به عنوان یه عابر پیاده داشتم خودمو به خونه مون می رسوندم  :/

این چند روز توی تب و تاب داغ سیاست به رفتار خیلیها که تامل کردم دیدم نود و نه درصد از این ژستای انسانیت دوستی که بعضی ها میگیرن فقط در جهت ارضاع وجدان و قوه ی من خوب هستم خودشونه و گرنه انسانیتی در کار نیست و همه ی رفتارای ما در جهت تامین نفع هوای نفسمونه ...همین میشه که اگر فلان خواننده ی زیر زمینی از رقیب ما حمایت کرد تا آخرین قطره ی خونمون رو برای به لجن کشیدنش استفاده میکنیم در حالی که اگر همون شخص طرفدار کاندیدای ما بود الان وارد جامعه ی سلبریتی ها شده بود و ما تو خیابونا از عشقش اشک می ریخیتم و براش شعار می دادیم؛ کما اینکه وقتی توی برنامه ی خندوانه یکی از استندآپ کمدین ها از اسم این خواننده برای ساختن اسم جمع هوادارنش استفاده کرد که اتفاقا اون استندآپ کننده طرفدار نامزد انتخاباتی ما هم هست ما چه ذووووقی کردیم از عنوانی که بهمون نسبت دادن و قربون صدقه ها که نرفتیم ...

واقعا تا کی میخوایم با ژست های مختلف ادای خوب بودنو دربیاریم ؟! پیروزی به چه قیمت؟


هنرانه

بعد از مدتها یه فیلم خوب دیدم 

فیلم خوبی که خستگی تمام فیلمای مسخره ی قبلی که بعد از بیرون اومدن از سالن سینما به تنم گذاشته بودن رو شست و برد

فیلمی که تمام یک ساعت و خرده ای زمان پخششو با احساساتم کلنجار رفتم و به زن بودنم افتخار کردم...

دیدن فیلم ویلایی ها رو توصیه میکنم شدیییییید...البته اگر با کسی  سینما میرید که باهاش رودربایستی شدید دارید و نمی تونید پیشش با صدای بلند گریه کنید و دوس ندارید صورت بی ریخت از گریه تونو ببینه برید یه فیلم دیگه رو ببینید ؛ )


تُ

از خدا...

 بیش از این نخواسته ام...

ربنا آتنا {    تو    } را لطفا...

و خدا را چه دیده ای...

 شاید ...

بعد از این آتنای من باشی...



خاله های دایی

وقتی خواهری دست تنها ساعت دوازده نصفه شب دست به دامن خاله های موجود میشود که بیایید خانه ی خواهریِ صاحب یک عدد شوهر در ماموریت و بچه هایش را بخوابانید، باید دقت کند که از چه نوع خاله هایی درخواست کمک کرده عست خو....

ساعت یک و نیم شده هنوز خاله ها و خواهر زاده ها از کابینتا آویزونن و جییییغ و داد کنان آپاچی بازی درمیارن ...

خواهری درمانده با دفتر نقاشی و مداد رنگی و ماژیک وارد صحنه میشه و میگه خاله ها بیاید لطفا یکم بازیای آرامش بخش تری بکنیم بلکه بعضیا خوابشون بگیره:/

خاله ها: تازه می خواستیم سرسره بازی کنییییییم

خواهری:عی خدا...ببین دست به دامن کیا شدیم...شماها باید دایی میشدید نه خاله:(

واینگونه عست که ساعت دو خاله ها رو بیرون می نماید تا بلکه بچه هایش را بخواباند ...


خانواده ی دکتر serek

خونه شده بازار شام 

حال و پذیرایی جای پا گذاشتن رو زمین نیست

تا سقف اسباب و اثاثیه جهاز خواهری چیده شده 

برو بیا کارتن بخر پر کن بذار اون طرف ...

دوباره برو بیا کارتن بخر پر کن بذار این طرف...

خلاصه وضعیتیه ...

مادری این وسط حرص میخوره مبلام سفیده لک شد...بابد عوض کنمشون...

پدری غر میزنه صندلی ماشینم پر از کاغذ خرده و خاک جعبه های انباری شد...

منم گوجه سبز نمک میزنم خارت خارت میخورم برای هر تیکه ی اثاث تزیینی ش ذووووق میکنم ...

مادری میگه حالا هی مسخره بازی دربیار به زودی نوبت خودته

من با یه لبخند گشادی نیگاش میکنم 

میگه میخندی؟حالا وایسا ببین اگر تا عاخر تابستون ردت نکردم بری 

من_:/ میذاری گوجه سبزمو بکوفتم یا نع؟

مادری جدی میگه حالا ببین... بد خوابایی برات دیدیم :)))

من_ چرا خواب بد ؟من که از خدامه زودترررررر

پدری با چشم گشاد میگه خجالت بکش...دخترم دخترای قدیم اسم شوهر می اومد سیاه و سفید می شدن :<

خواهری میگه نه بابا این ترشیده از خداشه شوهرش بدین 

بعد همگی هارهار میخندن و من خارت خارت گوجه سبزمو میخورم و به هیچ جام نیست ...

معلومه از اون خانواده قشنگاییم که محبت از همه مون چکه میکنه؟؟!!


برس به من یا ایها العشق

به قول تو 

دو دسته جماعت هستن که با رسیدن حالشون خوب میشه

یکی معتادی که به مواد برسه

یکی عاشقی که به معشوق برسه...






پ.ن:قصد رسیدن نداری؟



این حال من یه نشونه ست

شاید از خودت بپرسی عشق دیوونه م چرا عادم نمیشه؟

:)))

خعلی قشنگه این آهنگ فرزاد فرزین...


عادم گرگ بیابون بشه خاله نشه

خاله بودن یعنی 

خسته و کوفته و مرده و له از بیرون بیای 

لباساتو همون جا وسط اتاق بیریزی 

بری که رو تخت ولو بشی یه چند ساعتی بمیری 

بعد یه موجود تپل نیم متری روی تختت لم داده باشه 

و حالا حالاها قصد بیدار شدن نداشته باشه :/


I need help

اگه یه دخترک آشفته حال با مقنعه ی اندکی کج و تیریپی بسی خز دیدید که دچار خود درگیری شدیدی بود و با یه کیف چمدون مانند به دوش و شیش هفتا پرونده زیر بغل توی پیاده رو شلنگ تخته مینداخت و همزمان سعی میکرد یه شاخه گل میخک رو سالم برسونه خونه... به این بچه نخندین...این همون دخترک بدبختیه که از یه نبرد تن به تن با مشکلات زندگی برگشته و حسابی حالش گرفته ست :)))

پ.ن:چه جوری میشه هم درس خوند و گرفتار پایان نامه و بدبختیاش بود ، هم دوره های کارآموزی رو گذروند، هم فعالیت فوق برنامه داشت هم درگیر امر خیر بود؟ 

:/ 


پسا مناظره

فقط می تونم بگم متاسفم برای ملتی که خودشون برای شعور خودشون احترام قائل نیستن و منتظرن تا یکی با هوچی گری و وحشی بازی و تهمت زدن و تخریب در عرض یه مناظره ی چند ساعته رای شون رو جلب کنه!!!

اگر ما به رفتارای این چنینی سیاسی بازی پر و بال نمیدادیم الان با پدیده هایی که توی مناظره ها اتفاق می افته مواجه نمی شدیم :/

خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan