سه شنبه ۶ شهریور ۹۷
بی آر تی شلوووووغ بود یه خانم خیلی پیر عصا زنان به زحمت سوار شد بلند شدم صندلیمو بهش دادم.انقدر بنده خدا لِه و لَوَرده بود نمیتونست از جلوی در تا صندلی خودشو برسونه. میترسید میله رو رها کنه بیفته.از طرفی هم ایستاده اصلا تعادل نداشت. دو سه نفری راضیش کردیم دستشو از میله جدا کنه و آوردیم نشوندیمش...
همچین که روی صندلی وا رفت.چهرهشو از درد توی هم کشید، یه لبخند مهربون مامانبزرگی تحویلم داد و گفت ایشالااااا پیر نشی😐😂😂😂😂
خلاصه هنوز نمیدونم نفرینم کرد؟دعام کرد؟تشکر کرد؟ فحش داد؟یا چی؟...😁😁