جمعه ۶ مرداد ۰۲
محرم امسال عجیب بود
میسوختم خاکستر میشدم. سر از خاکستر بر میداشتم دوباره میسوختم خاکستر میشدم...
اشک اما نبود ؛ قلبم میسوخت اما نمیجوشید ؛
مثل چشمهای که آب حیات از آن جاری شود نبود
مثل کویری خشک بود که از تشنگی میسوزد.
گفتم این قلب مرده دیگر قلب نمیشود گویا
خاکستر نشین شده و میل زندگی ندارد...
اما
شب تاسوعا فرق داشت اشکهای حبس شده مثل دریا سرازیر شدند...
صدایی از درونم با من گفت تو از این بارگاه امید بریدی اما عشق نبریدی هنوز...
صلی الله علیک یا اباعبدالله ...🖤