بلند شو خودتو جمع کن عزیزم 😊

در حالت عادی زمین گذاشتن کوله‌بار اتفاقات گذشته سخته

چه برسه به اینکه حالته عادی نباشه و کسی باشی که توی روحت یه تله یا طرحواره داشته باشی 

که باعث بشه ول کن مغزت به آدمایی که در گذشته موندن اتصالی کنه

می‌دونم چه جونی باید بکنی تا دست و پاهات از زنجیر این آدما و فکرشون آزاد بشه

گاهی حتی انقدر قدرت نداری که این خوره رو از وجودت بیرون بندازی

اما...

گاهی لازمه آدم به یه جمله‌ی ساده و کوتاه یکم دقیق‌تر توجه کنه: 

تا کی؟ تا کجا؟ 

همین جمله سوالی کوتاه کافیه که بفهمی بلاخره یه جایی باید برای گذشته نقطه بذاری و تمومش کنی. تو تا ابد وقت نداری که بنشینی و برای گوشه‌های تاریک زندگی غصه بخوری. بلاخره یه جا باید تموم بشه دیگه هوم؟ به نظرت چه مقدار وقت ارزش داره براش صرف کنی؟ برای هر آدم یا اتفاقی تا کی باید خودتو معذب و متوقف نگه داری؟ تا کجا؟  

آدمی که به سرنوشت تو ربط داشته باشه در حال و آینده‌ت باید حاضر باشه؛ اگر نیست و توی گذشته باقی مونده، پس ربطی به سرنوشت تو نداره و قرار نیست نقش مهمی در زندگی تو ایفا کنه. چیزی هم که قرار نیست تاثیر مهمی داشته باشه نباید وقت باارزشت رو برای فکر کردن بهش هدر بدی.

بعضی آدما و اتفاقات هم ارزش داره تا یه زمان و یه جایی بهشون فکر کنی و وقت صرف کنی. اونم فقط به خاطر اینکه ازشون یه درس عبرت یا تجربه یا مهارت کسب کنی تا برای ادامه راه ازش استفاده کنی، نه بیشتر. 

با این فلسفه خیلی از آدمای سمی و اتفاقات ناخوشایند رو بعد از یه مدت زمان کافی می‌تونی از حافظه زندگیت پاک کنی. رفیق، فامیل، محبوب و... 

این جوری حافظه زندگیت خالی می‌شه و جا برای فرصت‌های تازه و احتمالا سالم پیدا می‌کنی.

وقت‌مون کمه... استفاده از جمله‌ی ارزشمند "تا کی؟ تا کجا؟" می‌تونه کمک‌مون کنه خودمونو زودتر جمع کنیم و بساط ننه‌ من غریبم رو ببندیم. 

ساده‌ست. اما اگر یکم بهش فکر کنی منطقیه😌😊


رفیق

دوای بعضی دردا فقط رفیقه 

نه هر رفیقی 

رفیییییق 

از اونا که چنگ بندازه یقه‌تو بگیره از وسسسسط اوضاع جهنمی بکشه بیرون 

ببره تنگ دل خودش، دست نوازش بکشه به سرت 

گله‌هاتو به جون بخره و منبر نره برات، آرومت کنه

بعدش آستین بالا بزنه و از صد در صد مرام برات صد و ده درصد خرج کنه 

و مشکلتو حل کنه 

بعد دو تا بزنه پشتت و بگه حالا برو پی زندگیت 

اون‌وقت با یه لبخند بدرقه‌ت کنه تا یادت بره همه‌ی دنیا ایستاده مقابلت 😌

.

.

.

اگر دنبال همچین رفیقی هستید 

یه آدرس بهتون می‌گم منزل پنج ‌تا از رفیق‌ترین‌های تهرانه

ولنجک، بلوار دانشجو، کهف الشهداء

 


سیاه سوخته

اینستاگرام یادآوری کرده که امروز یک‌ساله که شکلات رو پیدا کردم 

زمان چه زود می‌گذره؟!

زندگی واقعا برای ما صبر نمی‌کنه. 

خوشحالم که عشق این دختر سیاه‌سوخته‌ی پررو وارد زندگیم شد😍❤️
 


مکالمات کاااملا رسمی😂

تا حالا ویس‌ها (یا به عبارتی صداهایی) که توی تلگرام یا واتس‌آپ براتون می‌فرستن با سرعت صدای ضرب در دو گوش کردید؟😂😂😂😂 

فکر کن داری با یه همکار مکالمه رسسسسسمی و کاری می‌کنی بعد صداهاشو‌ با سرعت ضرب در دو گوش می‌دی 

بعدم که از خنده منفجر شدی سعی می‌کنی رسمی جواب بدی 😂😂

بعدش ویس خودتو با صدای ضرب در دو گوش می‌دی دوباره از خنده شکاف می‌خوری  😂😂😂😂

خیلی خوببببه امتحانش کنید 😂😂

روان‌پریش هم خودتونید 😂


چی تو رو یاد من می‌اندازه؟

از دیگران بپرسید چه چیزایی اونا رو یاد شما می‌ندازه

یعنی وقتی چی ببینن، چی بشنون یاد شما می‌افتن؟ 

جوابای باحالی خواهید شنید

و این جوابا کمک می‌کنه نمای بیرونی شخصیت خودتونو ببینید

عادتای خوب تون رو بشنوید 

عادتای بدتون رو متوجه بشید

ویژگی‌های خاص و منحصر به خودتون رو ببینید 

یا حتی رفتارایی‌ که باعث سوءتفاهم و سوءبرداشت از شما می‌شه رو شناسایی کنید...

خلاصه که شنیدن کلماتی که توصیف‌تون می‌کنه، حال عجیبی بهتون می‌ده😌


چشماتو ببند

چشماتو ببند 

قشنگ ببند و از دنیای اطراف فارغ شو

بعد با تمام حواس پنج‌گانه‌ت این چیزا رو تصور کن:  

 _ تنگ غروب توی یه چمنزار سبز باشی که بارون خورده و بوی چمن کوتاه شده توی هوا پیچیده، یه خبر خوبی که تازه شنیدی رو با خودت مرور می‌کنی و به غروب خورشید روی دشت نگاه می‌کنی... 

_ توی دانشگاه، سر کار، یه مکان شلوغ یا هرجایی توی حال و هوای خودت نشستی و حواست به جایی نیست بعد یهو رفیقی که مدتهاااااست ازت دور بوده جلوت سبز بشه و با خنده بیاد سمتت...

_ توی یه حال و هوای دلگیر و ناامید باشی که بی هوا کسی که عاشقشی بیاد سراغت و بدون مقدمه بگه دوستت داره...

_توی پارک خلوت روی تاب نشستی و خسته و خالی به صدای جیر جیر وسایل بازی گوش می‌دی، بعد از چند وقت تلاش کردن و دویدن ، درست اون لحظه‌ای که توان و قدرتت کااامل تموم می‌شه یه دفعه تلفنت زنگ می‌زنه. کار انجام شده و موفق شدی...

_ صبح زود ( هوا تاریک، روشن) باشه و از در خونه بیای بیرون، همه‌ جا خلوت و ساکت باشه و بارون نم نم به صورتت بزنه. بینی‌ت گرفته باشه و هیچ بویی حس نکنی. اما یه دفعه یه باد خنک ملایم توی صورتت بوزه و همراه با بوی رطوبت بوی یاس بالا رفته از دیوار همسایه توی مشامت بپیچه...

_تنها توی جاده‌ رانندگی می‌کنی. اردیبهشت ماهه و نم بارون به جاده می‌زنه. آخرین آهنگ گروه سون از ضبط ماشین پخش می‌شه. کنار جاده یه زن روستایی گردو می‌فروشه. می‌زنی کنار و چندتا گردو می‌خری بعد در کمال آرامش و بدون عجله یکی‌شو پوست می‌کنی و توی دهنت می‌ذاری. چشماتو می‌بندی و شوری آب نمک زیر زبونت می‌پیچه...

_ توی مترو یه گوشه چهارزانو نشستی و با تمام وجود توی کتاب قطور روی پاهات غرق شدی. فکر کن که یک ماه با دنیای این کتاب زندگی کردی. مترو خلوت شده و نزدیک ایستگاه آخری. آخرین خط صفحه آخر رو می‌خونی و یه دفعه تمام کلمات کتاب جلوی چشمات صف می‌کشن...

.

.

.

.

حس عجیبی دارن نه؟ 

اگر دل‌تون خواست شما هم یه چیزی بگید که تصورش حال عجیبی براتون داره.


اصلاح نژادی یا خودتحقیری؟ مساله این است!

امروز فیلم حصار ضد خرگوش رو نگاه می‌کردم و با یادآوری و مقایسه یه سری افکار و رفتار رایج در بین مردم، حیرت زده متوجه شدم که در قرن بیست و یک هم هنوز نژاد پرستی به ملیح ترین شکل ممکن در همه‌ی جوامع جریان داره حتی در کشورهایی که فکرشم نمی‌کنن مثل ایران!!! 

اگر جریان نداره این حجم از سفید و بور پسندی مردم سرزمینم ریشه در چی داره؟ اونم مردم سرزمینی که چهره‌ی معشوق در اشعار شعراء و ادیبان پیشین‌شون پوست گندم‌گون و موی سیاه و چشم و ابروی مشکی و خال لب بوده؟ 🙂 بله متاسفانه این تغییر ذائقه کمتر از چند صد سال قدمت داره و نشانگر یک عقده‌ی تاریخی ناشی از تحقیر و سرکوب نژاد ماست.

اروپایی‌ها به هر سرزمین که قدم گذاشتن( از آسیا و آفریقا و استرالیا گرفته تا قاره آمریکای اصیل) نتونستن تفاوت خلقت مردم اون سرزمین رو هضم کنن و تصور کردن که انسان فقط باید سفید پوست باشه و سایر نژادها فرقی با حیوانات ندارن!!! این شد که با تحقیر رنگ پوست مردم بومی و تلاش برای ترکیب اونها با جمعیت سفید پوست تلاش کردن نژادهای رنگین پوست رو حذف کنن😐 (البته این متمدنانه ترین کاری بود که کردن در برابر کشتار‌های دسته جمعی و به بردگی گرفتن مردم رنگین پوست) البته اهداف سیاسی و اقتصادی‌شون برای این کار خیلی قوی‌تر از یه تکبر نژادی و فرهنگی بوده. اما هر چی بود به نظر من در اثر این اقدامات انهدام‌های فرهنگی و روانی که توی جوامع ایجاد شد بیشتر از اثرات سیاسی و اقتصادی اون بود. تا جایی که یه عده از خود مردم بومی هم مثل سگ نگهبان به سفید پوست‌ها در سرکوب نژادشون کمک می‌کردن!!!

به عبارتی یه عده از مردم هر سرزمین مقاومت کردن و اصالت خودشونو حفظ کردن. اما یه عده که ضعف شخصیتی داشتن باور کردن که زیبایی و کمال فقط در پوست سفید وجود داره و برای فرار از حس حقارتی که در اونها ایجاد شده بود سعی کردن با کشتن و اسیر کردن هم‌نوعان‌شون یا حتی با ازدواج با سفید پوست‌ها رنگ پوست نسل بعدی‌شونو اصلاح کنن. تاریخ فراموش نمی‌کنه که سربازان هندی مردم سرزمین خودشون رو به خاطر مقاومت در برابر ارتش انگلستان تیربارون می‌کردن!!!

 خب در اثر تحولات سیاسی سفید‌پوستا از خیلی از جوامع رفتن؛ اما متاسفانه در کنار تحولات سیاسی شاهد تحولات فرهنگی نبودیم و این شد که سفید پوست ها رفتن اما سفید دوست‌ها باقی موندن و با حرص و ولع دنبال رگه‌های جمعیتی که از سفید‌ها در جامعه‌شون باقی مونده بود راه افتادن. و اینگونه ما شاهد بودیم که در کمتر از صد سال معیار زیبایی مردم سرزمین‌های آسیایی چیزهایی شده که هیچ ربطی به ویژگی‌های اصیل نژادی‌شون نداره!!!

به همین خاطر وقتی یه ننه به من می‌گه این شانس‌رو از دست نده پسرم خیلی خوشگله چون سفید و چشم رنگیه و من بهش می‌گم اتفاقا معیار زیبایی من پوست سبزه و چشم مشکیه براش سنگین تموم می‌شه و شروع به تحقیر ملاک‌های من می‌کنه😌 چون اجداد خودش با ترکیب نژادی قبلا سعی کردن حس حقارت خودشونو درمان کنن اما متاسفانه این حقارت رو توی نسل‌شون نهادینه کردن. 

اشتباه نکنید من سفید پوستهای چشم رنگی رو زشت نمی‌دونم. رنگ پوست سفید و چشم رنگی هم زیبایی خودشو داره؛ اما حرف من اینه که این ویژگی‌ها نباید ملاک زیبایی اصیل قلمداد بشن. چون هر نژاد با ویژگی‌های خاص خودش (با رنگ پوست و مو و رنگ چشم و حالت صورت و...) زیبایی منحصر به فرد خودش رو داره. از خدا جلو نزنیم که توی قرآنش فرموده: شما را از قبایل و نژادهای مختلف آفریدیم ( فقطططط) برای اینکه همدیگه رو بشناسید و از تفاوت‌ها برای تعامل استفاده کنید (نه اینکه وسیله‌ی برتری قرارش بدید و به هم تحمیلش کنید که!!!) همانا برترین شما نزد خدا با تقواترین شماست... ( اگر بفهمید که متاسفانه نمی‌فهمید)

پ.ن: ننه‌های بیکار لطفا توی هیات امام حسین دیگه دخترا رو اذیت نکنید. بابا شاید اصلا یه دختر نخواد با اون دماغ ورم کرده و چشمای پف کرده کسی ازش خواستگاری کنه!!!


قضیه‌ی خوشگلی و پشت بوم و میمون‌های پررو

بعضی وقتا برای فرار از بعضی چیزا عقب عقب می‌ریم اما یادمون می‌ره حواسمون باشه از اون طرف پشت بوم نیفتیم

خیلی از دخترای دهه پنجاه ‌ و شصت برای فرار از یه سری چیزا عقب عقب رفتن و زندگی‌شونو به کاج دادن 😐

یکی از همین دخترای مذکور توی فامیلامون بود و از قضا خیلییییی خوشگل بود. خیلیااااا... به قول مادری توی فامیل می‌گفتن مریم دیگه از شدت خوشگلی حرامه 😁

از اینا که چند دفعه توی خیابون راننده روبه‌ رویی انقدر محو خوشگلیش شده بود حواسش از رانندگی پرت شده بود و با مخ رفته بود تو شکم ماشینای دیگه😂

بعد این همییییشه از خیانت می‌ترسید. به چه علت گلم؟ چون خوشگل بود. طبیعتا دوست پسرای شاخ و حسابی هم داشت. اما خب بدی پسر خوشگل اینه که بمون نیست. سرتو برگردونی یکی دیگه تو بغلشه! حتی اگر تو مریم باشی هم نمی‌تونی روی چشم و دل سیریش حساب کنی. چون ناخودآگاه دخترای زیادی دور و برش هستن و پسری که دختر زیاد دورش باشه دست خودش نیست به تبع طبعش بپر می‌شه 😌

این مریم ننه مرده دیگه تصویر همه‌ی مردا براش شده بود خیانت... این شد که عقب عقب رفت. گفت قید شوهر کردنو که نمی‌تونم بزنم پس بذار زن یکی بشم که خوشگل خیانت کن نباشه. ولی حواسش نبود پشت سرشم بپاد. به همین علت شالاپی افتاد تو چاه. بله ایشون برای اینکه از خیانت در امان باشه رفت زن یه پسر خیلیییی زشت شد و استدلالشم این بود که چون زشته دیگه بپر نیست به خاطر خوشگلیش منو اذیت نمی‌کنه. این اشتباه رو نه یک بار بلکه دو بار تکرار کرد.  

یعنی پس از انجام خریت مرحله اعلام نتایج خریت رسید و در اینجا حقیقت ماجرا زد بیرون. اون پسرانی که به علت اینکه بسیار در برابر مریم احساس حقارت داشتن شروع کردن به بیرون ریزی عقده‌هاشون‌. از چه طریق؟ از طریق تحقیر زیبایی مریم ؛ طرف به جای اینکه احساس تحقیر درونش رو درمان کنه مریم رو پایین می‌کشید تا هم‌سطح خودش بشه. خلاصه دلیل اصلی هر دو جدایی‌ شد خوشگلی مریم 😌 بعد از اونم مریم قاطی کرد و کلا گذاشت از ایران رفت به جایی که چشمش دیگه به مذکر (خوشگل و زشت) این آب و خاک نیفته😂😂😂😂

مثال این قضیه توی دخترای هم دهه‌ی مریم کم نبود. خیلیا که خودشون تحصیل کرده بودن می‌رفتن زن آدم کم سواد می‌شدن‌که طرف به خاطر تحصیلات از موضع قدرت باهاشون برخورد نکنه، طرف هم برای جبران تمام حقارت‌هاش می‌افتاد به جون تحصیلات دختره. خیلیا که خودشون وضع مالی خیلی خوبی داشتن می‌رفتن با یه خانواده خیلیییی پایین تر از لحاظ مالی وصلت می‌کردن که از شر دردسرای تشکیلات پولدارا راحت بشن می‌افتادن توی دام‌عقده‌های مالی خانواده طرف مقابل و... الخ از مثال‌های این شکلی. 

در این جور مواقع مادربزرگ خدابیامرز من که مسلح به زبانی بسیار تیز و برنده و بدون‌ملاحظه بود برمی‌گشت با لهجه غلیظ رشتی می‌گفت خانم جان تقصیر خود بمَرده‌ش بود. ما بهش گفتیم میمون هرچی زشت‌تر بازیش بیشتره ... والا 

خلاصه حواس‌تون باشه عقب عقب می‌رید از اون طرف پشت بوم نیفتید😁 چون از قدیم گفتن میمون هرچی زشت‌تره بازیش بیشتره 🙂

 

پ.ن: پیرو این پست یاد یه خواستگاری افتادم که هنوز یادم می‌افته می‌خندم. آقا من اصلا دنبال بچه خوشگل نیستم اما خدایی طرف باید یه جور باشه که دیدیش نگرخی . یه بنده‌ خدایی که گویا من به چشمش خیلی بی ریخت اومده بودم یه موردی معرفی کرد که من وقتی رفتم سر قرار ملاقات از دوووووور با داشتن ماسک وقتی پسرت رو دیدم به خودم ترسیدم 😂 ولی به روی خودم نیاوردم که دلش نشکنه. وقتی ماسکشو برداشت که دیگه کاملا از اشتها افتادم و توی دلم خیلی به معرف فحش دادم که واقعا چی تصور کرده؟ بعد از اونجایی که این‌جور افراد خیلیییی هم پررو هستن طرف توی صحبتاش می‌گفت من خیلی به معرف تاکید کردم که تناسب ظاهر مهمه به هر حال من توی مجالس مهم می‌رم باید همسرم متناسب با همسران بقیه باشه😑😐 

بعد وقتی من به این جواب رد دادم واقعا نمی‌دونستم ‌چه جوری بگم ناراحت نشه و بی احترامی نکنم بهش. چون از لحاظ مادی خیلی شرایطش خوب بود نمی‌شد ایراد بذاری روش و با بهانه رد کنی 🤦🏻‍♀️ از اونجایی که فقط مردا حق دارن به خاطر ظاهر رد کنن😑😐 و دخترا حق ندارن به خاطر ظاهر نپسندن ، معرف درک نمی‌کرد چرا می‌گم نه!!!

این شد که خود طرف زنگ زد. بعد هی می‌گفتم ما با هم تناسب نداریم ان‌شاالله مورد بهتری نصیب‌تون بشه. اینم با پررویی می‌گفت ولی از نظر من شما مورد مناسبی هستید حرف بقیه برام‌ مهم نیست مهم اینه که خودم پسندیدم !!!! 😐😐😐 اصلا یک درصد فکر نمی‌کر‌د خودش مناسب نباشه. داشت دنبال ایراد توی من می‌گشت😂😂😂 انقدر این موجودات پررو هستن 😂😂😂😂


باشه… اما جواب سلام واجبه

هیات که به خاطر کرونا نمی‌شه رفت ،

اما اگر ان‌شاالله امسال ارباب بهتون نظر کرد و سیم‌تون وصل شد

 هر نقطه از کره زمین که بهتون اذن دادن و با قلب‌تون وارد مجلس اباعبدالله شدید

به ارباب سلام برسونید

بگید یه نفر پشت در بود سلام رسوند

...

همین

.

.

.

نوش‌ جان‌تون نگاه ارباب‌تون 

 


یا صریخ المستصرخین

خدایا

می‌گن اونجایی که جان از اندوه به لب می‌رسه نجات از طرف تو نازل می‌شه 

ببین

حتی توان شکوه کردن ندارم...

کجایی؟ 

خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan