شاعرانه‌های رفقا💩

چشماش روی ستاره‌هایی که توی قاب پنجره‌ چشمک می‌زنن قفل شده. 

صورتش هر از گاهی با حرکت پرده ی توری که همراه باد ملایم تیرماه میرقصه پنهان می‌شه و دوباره زیر نور ماه می‌درخشه

به ساعت نگاه می‌کنم و می‌گم بخواب دیگه دو شد...

تلخ می‌خنده میگه خودت چرا نخوابیدی؟ 

می‌گم خوابم نمی‌بره... هر شب همین‌طورم

چشمش روی هلال ماه می‌چرخه و میگه شنیدم هر وقت خوابت نمی‌بره یعنی یکی داره بهت فکر می‌کنه🥺

یه جوری بلند می‌خندم که خودم سریع جلوی دهنمو می‌گیرم🤫

با دلخوری می‌گه کجاش خنده داره؟ 

میگم بابا جان شاید تو مکش مرگ ما باشی و هزار نفر بهت فکر کنن اما هیچ اسکولی مغز حمار نخورده هر شب این ساعت به من فکر کنه 😂😂🤪🥴👻

با جدیت می‌گه راست می‌گی  دقت نکرده بودم توم بیداری!!! پس فرضیه کلا رفت رو هوا ☹️

به خاطر همین صداقتش انقدر دوسش دارم😁

 

يكشنبه ۱۵ تیر ۹۹ , ۱۴:۴۶ دولسینه دن کیشوت

مغز حمار😁

😂😂😁
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan