شهر باید به من هیاتی عادت بکند...

میان روضه فریاد می‌زد می‌کُشی مرا حسین...

در دل گفتم ای کاش بکشی مرا حسین...

مردن برای عشق تو عین زنده شدن است...

آه...کاش در یکی از روضه‌هایت بمیرم 

و همان جا زیر پای سینه‌زن هایت مرا دفن کنند 

یا که در جاده‌ی نجف تاکربلا با پای برهنه و و تاول زده به ملاقات مرگ بروم 

یا که گوشه ای از بین‌الحرمین چشم از زشت و زیبای دنیا ببندم و به سوی عشق بشتابم‌...

چه شیرین پرگشودنی...چه احلی من العسلی...چه مرگی که از زندگانی شیرین تر است...

کاش عشق تو مرا بکشد یا حسین...

خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan