عشقم عشقای قدیم...

تفاوت نسلها فقط اونجایی که نسل جدید با تماااام تحصیل کردگی و ادعای پیشرفت فکری و فرهنگی که داره نمی تونه حتی یکسال یه زندگی مشترک رو اداره کنه و با هر بهانه‌ی کوچیکی طناب زندگی‌شو با تبر قطع می‌کنه ؛ اون وقت نسل قدیم با همه ی بی سوادی و ادعاهایی که نداره همچییییین خوشگل زندگی می‌کنه که چهارشاخ گاردان نسل جدید بیاد پایین. 

 توی دادگاه پرونده داریم که طرف قیافه‌ی زنش یا شوهرش دل‌شو زده زندگی رو با دوتا بچه کوچیک ول کرده رفته اون وقت فتح خدا و بانو(پدربزرگ و مادربزرگ من) با هم دعواشون می‌شه در حد بنز ، ولی به محض اینکه مادربزرگی لب برمی‌چینه و قهر می‌کنه فتح خدا با یه پلاستیک چیپس و پفک میاد منّت‌کشی و بعدشم مادربزرگی براش چایی می‌ریزه و انگاااااار نه انگار😍😍😍 انصافا کدوم‌شون نسل سوخته‌ست؟  


دیالوگ های ماندگار

 ایران: بیژن! یه قولی بهم میدی؟

 بیژن: تا چی باشه!

 ایران: اینکه هیچوقت منو فراموش نکنی، حتی اگه تَرکم کردی... 

بیژن: قول لازم نداره، وقتی یکی وارد ِ زندگی آدم بشه، آدم بخواد نخواد اون جزئی از خاطراتشه!

 ایران: حتی اگه بره؟

 بیژن: حتی اگه بره... 

📽 در چشم باد


بیچاره تر اون که دید کربلا رو...


گفتی: شتاب رفتن من از برای توست  / آهسته تر برو که دلم زیر پای توست


با قهر می‌گریزی و گویا که غافلی  / سرگشته سایه ای همه جا در قفای توست


سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم  / در این سری که از کف ما شد هوای توست


خوش می‌روی به‌ خشم و به ما رو نمیکنی  / این دیده از قفا به امید وفای توست


ای دل، نگفتمت مرو از راه عاشقی؟  / رفتی؟ بسوز کاین همه آتش سزای توست


مارا مگو حکایت شادی که تا به حشر  / ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست


بیگانه ام ز عالم و بیگانه ای ز ما  / بیچاره آنکسی که دلش آشنای توست


بگذشت و گفت: این به قفس اوفتاده کیست؟ / گفتم که: این پرنده ی محزون "همای" توست


#هما_گرامی

#دلتنگ_حرم

#مجنونِ ارباب😭




بر مشامم می‌رسد ...

 نذر کرده بودم که اگر بشه اون چیزی که باید بشه مادری و پدری رو بفرستم کربلا، 
شد...
وقت ادای نذر پدری حال قلبش مثل همیشه ناسازگاری کرد و دکتر وقت شارژ کردن باتری قلبش گفت مسافرت با هواپیما اصلا ، زمینی هم براش سنگینه... 
ولی نذر باید ادا می‌شد، مادری گفت من تنها نمی‌رم. پدری گفت سه‌رک بیاد نایب الزیاره‌ی پدرش ؛ مادری بلند شد پاسپورتم رو آورد و تاریخ‌شو چک کردن و ... این شد که روز تولد عباس من هاج و واج نگاه ایستادم و کنار مزار شهدای گمنام کربلاییِ مداح کاروان پاسپورتم رو گرفت و اسمم رفت توی لیست کاروان کربلا...
و حالا، امشب ، کنار چمدونی که با دهن باز به قامت بی تابی لحظه های اتاقم خیره شده ایستاده‌ام و دونه دونه خاطرات سفرهای پیاده‌ی قبلی رو برای تبرک مجدد روی هم می‌چینم و صورت تمام کسانی که با بغض التماس دعا گفتن رو مرور می‌کنم در حالی خودم هنوز باورم نمی‌شه ارباب راهم داده باشه. عکس عباس نازنینم از بالای آیینه بهم لبخند می‌زنه و دلم موج برمی‌داره از بی تابی هر لحظه که نگاهش می‌کنم...

پ.ن: همه‌ی خواننده‌های صامت و غیر صامت حلال کنید اگر حرفی، نوشته ای چیزی از من دل شما رو اذیت کرد... 
ان‌شاالله به زودی قسمت همه ی مشتاقان بشه...

_من همان خسته‌ی بی حوصله‌ی غم زده ام 
آدم بد قلقلی که رگ خوابش حرم ست...

پلی لیست‌های شبانه

 وقتی دلش گرفته و با اینکه کنارت نشسته تایپ می‌کنه و آهنگی که زمزمه‌ی هر لحظه‌شه برات می‌فرسته و تو هیچ کاری نمی‌تونی بکنی جز اینکه توی سکوت همراهش بغض کنی و هزار بار اون آهنگو گوش بدی تا بفهمی حال دل‌شو...


همه گوشمو پر میکنن که دیگه گریه واسه تو بسه


 دستایی که جدا بوده این همه سال محاله بهم برسه


 اونی که همه چیزتو دادی براش واسه یکی دیگه دلواپسه 


همه میدونن عمریه رفتی و من همون جوری دوست دارمت 


نمیای و میمیرم کاش خبرش برسه یه روزی بهت 


دل دیوونه راضی نمیشه تو رو به یکی دیگه بسپرمت



دریافت




شاعرانه‌های سرد...

🌸🍃


دست از خودم کشیده ام از جستجوت نه

دل از جهان بریده ام از آرزوت نه


من چشم باز به باغ اهورا نمیکنم

در غیبتِ نگاه تو و رنگ و بوت نه


پرهیزکاریم به تو هرگز نمیرسد

در رشته های وسوسه‌ انگیز موت نه


من در برابرت زبان به گله باز نمی کنم

هرچند دارم از تو گله روبروت نه


ای همنشین خلوت و خاموشی ام بمان

کز هرچه سیر میشوم از گفتگوت نه


من زنده ام به زمزمه های شبانه مان

بر ما هرآنچه میرود آری، سکوت نه ...


رامین_سلیمانی 

پ.ن: دوران کارشناسی که بودم بیشتر شعر می‌خوندم حتی یه وقتایی خطاب به خودم شعرای عاشقانه زمزمه می‌کردم و ذوق می‌کردم. عاشقانه‌ی خون آدمی مثل من که پایین میاد یعنی...


مَرد یعنی‌...

آقایونی که سوار تاکسی که دوتا خانم عقب نشستن نمی‌شید هرچند عجله دارید ؛ صندلی جلو رو خالی می‌ذارید برای خانمی که بعد از شما به ایستگاه تاکسی رسیده برای اینکه مجبور نشه پیش چندتا نامحرم دیگه بشینه... وقتی یه خانم توی تاکسی کنارتون می‌نشینه خودتونو جمع و جور می‌کنید تا راحت باشه، پاهاتونو صدو هشتاد درجه باز نمی‌کنید و از جمع و جور نشستن اون خانم سوء استفاده نمی‌کنید... خیلی مَردید... رحمت و درود خدا بر پدر و مادری که شما رو بزرگ کردن...

پ.ن: این همه بد و بیراه به مرد جماعت گفتیم بذار یه بارم یه خوبی دیدیم بگیم و تشکر کنیم بلکه تقویت بشه این دست خوبی‌ها...

تولدت مبارک معجزه‌

مگه می‌شه تو بزرگ‌ترین معجزه‌ی زندگی من نباشی؛ 

وقتی بودنت مثل عطر نرگس‌های نجیب توی تک تک لحظاتم جریان داره؛

وقتی هر نفَس زندگیم با معجزه‌های نگاه نازنینت گره خورده؛ 

وقتی با تمام وجود طلوع خورشید دستهای گرمت رو روی شونه‌های سرما‌زده‌ی زندگیم حس می‌کنم؛

وقتی حتی روز تولدت توی شلوغی کارهای اداری گیر می‌افتم و نمی‌تونم خودمو بهت برسونم ولی باز تا چشم باز می‌کنم میبینم تو اومدی سراغم... با یه هدیه... روز تولد توئه و تو داری به من هدیه می‌دی... معجزه از این بالاتر؟ هدیه از این بالاتر؟ 

بلیط‌ها رو توی مشتم فشار می‌دم و با تمام وجود می‌خندم...بذار تمام رهگذرهای دنیا فکر کنن سه رک دیوانه شده...آره این دخترکی که بلیط به دست توی خیابون با عجله از کنارشون رد می‌شه ، لباش خندون و چشماش گریونه از محبت تو دیوونه شده ، هیچم خجالت نمی‌کشه😍😍😍😍

تولدت مبارک نرگسِ متولد فصل سرد من... تولدت مبارک برادر گلم... تولدت مبارک عباس جانم❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

#شهید_سید_عباس_محمدی


دوستان وبلاگی یه سوال...

یه سوال...

چرا وبلاگم بعضی نظرات رو خود به خود بدون اینکه به من خبر بده می‌فرسته تو قسمت هرزنامه؟


She and me

وقتی یه دختر بیست و اندی ساله یه عروسک پولیشی می‌خره و از شدت ذوق مرگی تشنج می‌کنه نه دیوونه‌ست نه یه تخته‌ش کمه نه بی‌شوهری بهش فشار آورده نه هیچ چیز دیگه.. اون فقط کودک درونش رو نکشته و سعی نکرده به زور بزرگ بشه و به بچه‌ی چهار ساله ی درونش عشق می‌ورزه. می‌دونم برای ذهن‌هایی‌ که پیر و پوسیده هستن سخته که بفهمنش ولی حداقل می‌تونن احترام بذارن و چرت و پرت نگن بهش...

چرا هر کسی فکر و نگاهش با ما فرق داره باید با کلمات و رفتارمون لِهش کنیم؟


پ.ن: اگر بین یه دنیا آدم پیر و مُرده دل که فقط بلدن قلمبه سلمبه حرف بزنن و تخت و تبارک رفتار کنن یکی بود که وقتی عروسک پلیشی شمارو دید چشماش برق زد و کلی ذوق کرد و اولین جمله‌ای که گفت به جای اینکه مثل بقیه بپرسه چند خریدی بگه: اسمشو چی بذاریم؟😍😊😁 

دو دستی این آدمو بچسبید که دیگه مثل‌شو پیدا نمی‌کنید.منم الان محکم نگهش داشتم فقط یکم جیغش در اومده...گویا یکم زیادی فشارش دادم😁😁😁😂😂


۱ ۲
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan