رویاهای بافتنی

قلم روی بافت مقوا می‌رقصد و با هر چرخش بازتاب عکس لرزان ماه روی آب جان بیشتری می‌گیرد. 

تارهای قلم قصه‌ای جذاب از رویای شب‌های بی پایان را می‌بافند، گویا دیگر از دست من فرمان نمی‌برند. 

این شورش همگانی ست! 

این چشم‌ها دیشب شهرزاد قصه‌گو را پنهانی و بی خبر در رویای ابرهای صورتی ملاقات کرده‌اند و عاشق شده‌اند.

هرچند دیر زمانی‌ست که عقل می‌گوید عشق افسانه‌ای خیالیست و چشم‌ها دروغ می‌گویند. 

و مدام بهانه می‌گیرد که مگر عشق بی معشوق می‌شود؟! 

اما دل سر سازش ندارد با عقل، طبق معمول؛

نشان به آن نشان که زبان سرکش به تبعیت از دل قیام کرده و مدام زیر گوش لب غزل می‌خواند؛

گفتم این آغاز پایان ندارد، عشق اگر عشق است آسان ندارد
گفتی از پاییز باید سفر کرد، گر چه گل تاب طوفان ندارد
آن که لیلا شد در چشم مجنون، همنشینی جز باران ندارد
گفتم این آغاز پایان ندارد، عشق اگر عشق است آسان ندارد...

میگم کتابتم همینقد سخت نوشتی؟ با انگشت پس کله‌اش را می‌خاراند و: گمونم باید ترجمه‌ی کتابتو بگیرم، چون اینجوری نمی‌فهمم چی میگی 😁

سخت بود؟  تقصیر ذهنمه که انقدر به هم ریخته ست 😂😂😂


کتاب نوشته مگه؟

نه بابا ببین شایعه سازی می‌کنناااااا😂
یه کلام گفتم دارم یه چیزایی می‌نویسم برای دل خودم این بچه هی می‌گه کتابت کتابت 😂

بنویس و بنویس

باشه چشم😂😁

من دیگه بچه نیستم، بُزُ ُ ُ ُ ُگ شدم :| (با لحن خواهرزاده‌ی خودم)

ای جانم بُزُُُُ ُ ُ ُ ُ ُ ًُگ منی تووووو🥰🥰😍😍😍❤️😘 
واژه‌ی بچه رو از روی صمیمیت و دوست داشتن استفاده کردم🌹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan