بگو سییییب

یکی از خوشگلیای دنیا می تونه این باشه که توی اوج بدبختیا و هوار شدگی سختیای زندگی روی سرت توانایی خوشحال شدن و بلند خندیدنو داشته باشی،حتی با چیزای خیلی کوچیک و به ظاهر بی اهمیت و شاید حتی به نظر بعضیا مسخره!!!

فصل دوم سریال مورد علاقه م شروع شد...لیسانسه های دووووو...

وارد فاز شبهای با حبیب ۲ می شویم با لبخندی از بناگوش دررفته :)

زندگی هنوز خوشگلیاشو داره ؛ )


پ.ن:همممم...فتح خدا و بانو باز هم در یک فقره دعوای زن و شوهری با هم قهر کردن! به نظرتون برای آشتی دادن شون کیک بپزم یا پیراشکی فلفلی درست کنم؟ :)

خب عاخه پدربزرگ من...مادر بزرگ جان...شونصد سال تونه زشته به خدا ...مثلا شما الگوی رمانتیک من تشریف دارید :/ عی باباااا

سلام 
از قدیم گفتن دعوا نمک زندگیه :)
البته باید مواظب بود که شور نشه :)
ولی خب اگر سن و سالی ازشون گذشته فکر نکنم شور بشه :)
بنظرم دو تا شیرینی بپزین با دو طعم مختلف :)
بعد به هر کدومشون یک نوع شیرینی بدین :)))


+
من همیشه عادت دارم چه تو ناراحتی هام چه خوشحالی هام اول خوبِ خوب بخندم :)))
بعد واکنش های بعدیم شکل میگیره :))


امیدوارم زندگی تون پر از حس های خوب و امیدوار کننده باشه :)


سلام
این دوتا یه مدل عجیب و جذاااااب از زن وشوهری با قدمت پنجاه ساله هستن...واقعا عالین...عین تازه عروس دامادا هم جون شون برای هم در میره هم مدام دعوا می کنن...قبلا ازشون پست گذاشته بودم
اصولا فتح خدا می ره چندتا بسته چیپس و پفک می خره با ماست موسیر خودش می ره منت کشی حالا اگر تا شب دست به کار نشد همون کیک رو می پزم :) 
چه عادت خوبی دارید...خوش به حال تون :)
ممنون از انرژی تون...
حبیب فوق العاده ست :)))
دوساعته با خودم میگم فتح خدا چیه؟! نگو پدربزرگ شما هستند :)
حبیب بهترین شخصیت کمدی سازی شده از رفتار اکثر پسرای امروز جامعه ست....یعنی دیوونه ش هستماااااا... 
فتح خدا اسم پدر بزرگمه...در اصل فتح الله هستش من یه بار شوخی شوخی گفتم فتح خدا بعد افتاد رو زبونم کم کم بقیه هم دیگه گفتن فتح خدا :)
جمعه ۳ آذر ۹۶ , ۱۴:۳۴ یه خانوم گل ***
:)) دیوار به دیوار قشنگ ترع :))
اونم بد نیست...ولی حبیییییییب یه چیز دیگه ست...
واااای از خوبای چندشه :))))
اونا تو اون سن واسه تنوع دعوا میکنن شما زیاد جدی نگیر :)))

راستش خودمم دارم کم کم به این نتیجه می رسم... :)
کیک بپز و آشتی شون بده
آشتی کردن :)
باریکلا ..
:)
می‌خواستم بگم فتح خدا چه اسم بانمکیه. دیدم نوشتی پدربزرگته و چند بار اینجوری صدا کردی عادت کردی! آیا شما پدربزرگتان را با اسم صدا می‌نُمائید؟ چه عجیب :) o_O
خدا حفظشون کنه و محبت فیمابینشون! رو هم بیشتر کنه :)
تا قبل از اینکه یه روز به صورت جهادی یهو بهش بگم فتح خدا میگفتیم آقاجون...مادربزرگم ولی همیشه بهش می گفت فتح الله خان...تمام خاندان به جز مادربزرگم بهش میگفتن آقاجون...که من در عرض چند سال زدم روند رو داغون کردم...الان طوری شده که مادربزرگمم گاهی میگه فتح خدا :|
 ولی خب دوس دارم این روند تازه رو بانمکه...:))))
ممنون عزیزم از دعای قشنگت... ان شاالله خدا عزیزان تو رو هم حفظ کنه :)
جفتشون خوشمزه هستن ^_^

وای عنوان من رو کشت که مهربون :))
ای جاااان
یادم نبود سیب دوست داری ... شرمنده نازنینم :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan