مکالمات من و او ۲

میگه:چقدر موهامونو بلند «نگه داریم»

که‌یه نفر پیدا بشه و«بهمون بگه»

چنان‌به موی‌تو آشفته‌ام، بـه بو‌ی ‌تو مست!

که ‌نیستم خبر از هرچه در دو عالم ‌هست!

میگم :خب برو بزن موهاتو...

میگه :نه یکم دیگه م صبر میکنم:/

میگم :امید چیز خوبیه...

میگه :اسمش امید نیست بیچارگیه…

میگم :پس واجب شد بعد ماه رمضون برم موهامو ماشین کنم که امثال تو فکر نکنن بیچاره م:|

(میدونه اهل خالی بستن نیستم و انجامش میدم...مخصوصا که این روزا یه دختر بچه ی تخس تر از خودم با ماشین کردن موهاش منو یاد نوجوونیم انداخته و رفته رو مخم )

با هول و تکون میگه :نه جون مادرت شکر خوردم ...نری موهاتو ماشین کنی!!!

با خونسردی میگم:نه دیگه وقتی گفتم میرم تموم شد...

بدبخت الان نیم ساعته داره انواع و اقسام شکرها رو میخوره و تلاش میکنه گندی که زده جمع کنه ...منم که تخخخخخس ...مرغم یه پا داره... برای فردای روز عروسی خواهری برنامه شو ریختم رعفت

 ؛ )

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan