تالار آیینه

میان دلبران آخر دلم شد یار تنهایی 

به امیدی که کم گردد کمی از بار تنهایی


چنین دل بستنی هرگز ندارد سود می دانم

شوم تنهاتر از سابق پس از دیدار تنهایی


کمال الملک میبیند درون شاه غربت را

که در تالار آیینه کشد تکرار تنهایی


بلای بی کسی سخت است اما بین آدمها

دو چندان میکند درد مرا اقرار تنهایی


خبر آمد که می آیی بیا این خانه لرزان است

ترک افتاده از شوق تو بر دیوار تنهایی


امید وصل تو آخر مرا بی خانه خواهد کرد 

شبی پنهان شوم زیر همین آوار تنهایی


به استقبال دیدارت شوم بازیچه ات اما

درآوردی مرا با این دروغ از غار تنهایی...


محمد شیخی                               

             مجموعه غزل مدارا                     

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan