ما سیاسی متولد می شویم

خواهر زاده م صبح علی الطلوع بالای سرم وایساده بود 

چشم باز کردم دیدم با چشمای قهوه ایش زل زده بهم که خاله پاشو بریم رای بدیم ...

بهش میگم خاله هنوز ستادای انتخاباتی باز نشده

میگه خب با خودمون از خونه ستاد میبریم!!!

میگم خاله شما کوچولویی نمیذارن رای بدی...

دستشو زده به کمرش میگه نخیرم من خعلیم بزرگ شدم

خودم میرم دشویی خودم جورابامو پام میکنم خودم اتاقمو مرتب میکنم  >:(

خلاصه دیگه حریفش نشدیم بردمش حوزه که رای بده کل حوزه رو به هم ریخت ...عین این خاله ریزه ها با چادر مشکیش میدوید تو حیات حوزه و به همه امر و نهی می کرد به کی رای بدید، مام دنبالش می دویدیم که بچه جان بیا این طرف چی کار مردم داری :/

شانس آوردیم از قدیمیای محلیم و ناظرای حوزه میشناختنمون  وگرنه به جرم تخلف انتخاباتی می گرفتنمون :))) 

عاخرشم رفت انگشتشو زد تو استامپ و تو مسیر برگشت چشم ما رو درآورد انقدر گفت خاله ببیییییین رای دادم :) 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan