دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶
اول صدای سر خوردن روی سرامیک و دوم گروووومپ زمین خوردن یکی از سمت جزایر لانگرهاوس و سوم صدای غر و ناله ی پدری که کی اینجا وسط آشپزخونه کف ریخته؟
بعدش مادری وارد صحنه میشه برای کمک و خودشم سر میخوره و تالاپ ولو میشه ور دل پدری بعد از اتمام غر غر و ناله ، کارشناسی شروع میشه : این که کف نیست کف خیسه این خشکه!
:شاید چسب ریختن!
:نه بابا این که به دست و پا نمی چسبه!
خواهری می ره تو آشپزخونه که ببینه چه خبره شالاااااپ میخوره زمین و جیغغغغ و داد...
گوشم تیز شده ولی جرات نمیکنم برم وارد صحنه ی جرم بشم.
بدی خواهر داشتن اونم از نوع کوچیکتر اینه که اگر از خودت بیشتر در جریان خرابکاریات نباشه کمتر نیست...
یکم که زمینو وارسی میکنه با یه لحن تیز و بزی می گه اینجا سرم مو ریخته!!!
:کدوم فاقد قوه ی تمییزی اومده تو آشپزخونه موهاشو سرم زده شونه کرده؟
صدای جیغ بنفش مادری: سه ررررررررررررررک !!!
و سه رک لحظاتی پیش از در ورودی گریخته بود...