دم کرده ی ریشه ی عشق پنجاه ساله

پدر بزرگ و مادر بزرگ من پنجاه و اندی سال پیش ازدواج کردن 

زمانی که مادربزرگم دوازده ساله بوده و انقدر کوچیک بوده که موقع نشستن روی صندلی پاهاش به زمین نمی رسیده (چند وقت پیش چادر عقدشو از توی چمدون درآورد اولش فکر کردم از این مقنعه بلنداست بعدش دیدم گل گلی و توری و ایناست و مادری با ذوووق گفت چادر عقد مادربزرگیه و من کلی شگفت زده شدم)برخلاف دخترای امروزی که تا قبل سی سالگی اسم شوهر میاد اه و پیف میکنن و از محدود شدن آزادیا میگن...

و پدر بزرگم هفده_هجده ساله بوده و هنوز ریش و سیبیلاش کامل درنیومده بوده ... برخلاف پسرای الان که تا قبل از سی سالگی اسم ازدواجو جلوشون میاری از تعجب شاخ درمیارن و فقط با شنیدن واژه مسوولیت کمرشون میشکنه...

پدربزرگ و مادربزرگم پنجاه و اندی سال پیش ازدواج کردن با یه شروع کاملا عادی که اصلا شبیه آشنایی های امروزی نبوده شبیه هیچ قصه ی فیلم هندی و رمان عاشقونه هایی که الان تو بازار پره هم نبوده در واقع از دیدگاه امروزی یکمم نقض حقوق بشر و حقوق کودک درباره ی سن ازدواجم قاطیش بوده... 

پدر بزرگ و مادربزرگم زمانی ازدواج کردن که تمام سرمایه شون فقط یه پتو سربازی بوده و مجبور شدن تا پنج شیش سال توی یه زیر زمین ده متری توی خونه ی پدر مادربزرگی زندگی کنن ...برخلاف جوونای امروزی که تا خونه و ماشین و حساب بانکی و عروسی شونصد میلیونی و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه نباشه راضی نمیشن ازدواج کنن...

پدربزرگ و مادربزرگم هر کدومشون اخلاقای مزخرف خاص خودشونو داشتن که شاید از نظر جوونای امروزی هر کدومش برای طلاق دلیل قانع کننده ای باشه 

اما پدر بزرگ و مادربزرگ من سر دو سه سال طلاق نگرفتن و حتی یک لحظه هم حتی توی فکرشون به هم خیانت نکردن...اونا پنجاه ساااااال عاشقونه زندگی کردن ... شاید اگر خیلی از اتفاقایی که توی زندگی شون افتاده مکتوب کنم دست هزارتا رمان میم مودب پورو از پشت می بنده ...

اینکه امروز که پدر بزرگم توی بیمارستانه مادربزرگم میگه اگر پدر بزرگت بره منم تموم میشم همه میدونن که یه جمله ی عاشقونه ی خالی مثل همه ی جمله هایی که توی کانالای تلگرام الان پر شده نیست ... اون بدون پدربزرگم واقعا تموم میشه... به معنای واقعی...

باید بگردیم و ریشه ی این عشقای واقعی رو پیدا کنیم...

حس میکنم حال زندگیای جوونای پر ادعای نسل من خوب نیست ، شاید یه معجونی دم کرده ای چیزی از ریشه ی زندگی مادربزرگا و پدر بزرگا بتونه حال زندگیامونو خوبتر کنه...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan