دریا...

 بهم گفته بود نرو از این طرف متلاشی میشی...
منم خواستم نرم... اما انگار خودشم می خواست برم...
چون مجبورم کرد همون راهی که گفت نرو برم...
حالا متلاشی شدم...
این حالت وقتی پیش میاد که ظرفیتت کمتر از چیزی باشه که میخوای 
من ظرفیتم کم بود...
در واقع یه کاسه ی چینی کوچیک ترک خورده بودم که آرزوی دریا شدن داشت ... 
حالا بعد از یه طوفان حسابی نه تنها دریا نشدم، بلکه تک تک بلورای دلم متلاشی شد و ریخت زمین؛ و دیگه هیچ وقت مثل اولم نمیشم حتی اگر ماهرترین چینی بندزن دنیا ترمیمم کنه...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan