چهارشنبه ۲۵ اسفند ۹۵
ما از اون خانواده هاشیم که سردرد داریم برای خودکفایی در مایحتاج خوراکی و پوشاکی و الخ از مصرفیجات...
در همین راستا پدری که طبق عادات اجدادیشون تو کار طب سنتیه و بارها از روی کتابچه ی دست نویس مرحوم پدر بزرگی محلولا و شربتای دست ساز ساخته و به خورد ما داده و ما رو تا سرحد کما برده چند وقتیه زده تو کار استعمال خارجی و ساخت انواع ضماد و پماد و الخ از مالیدنی ها
در همین راستا دیروز یه گووووونی چربی شتر مرغ خرید و آورد و ریخت توی دیگ و گذاشت روی شعله بزرگه ی گازو تا شب همین جوری روغن شترمرغ تولید کرد ...طوری که ما همه دچار مسمومیت ناشی از استنشاق گازهای متساعد از روغن سوخته شدیم و در ودیوارایی که مادری با زحمت تو خونه تکونی سابیده بود به فنا رفتن :)))
ولی خب الان انقدر روغن شترمرغ داریم که می تونیم حتی بزنیم تو کار صادرات و یه پول حسابی به جیب بزنیم...بگذریم از اینکه تا یک سال حالا هر درد و مرضی بگیریم دواش روغن شترمرغه...
_سرم درد میکنه...روغن شتر مرغ بزن
_دلم درد میکنه… روغن شتر مرغ بزن
_پوستم جوش زده… روغن شترمرغ...
حکایت همون مدرسان شریف و اینا...حالا شانس آوردیم استعمالش فقط خارجیه و نمیشه خوردش! :/