هست

طوفان که شدید شد چشماتو ببند و تند تند زیر لب بگو : به مو می‌رسه پاره نمی‌شه 

به مو می‌رسه پاره نمی‌شه 

به مو می‌رسه پاره نمی‌شه 

به مو می‌رسه پاره نمی‌شه 

دلت که گرم شد بدون که صداتو شنیده. چشماتو باز کن و منتظر بمون حتی اگر طوفان تموم نشده هنوز.

دیروز که شکلات رو برده بودم برای آمپول زدن؛ وقتی همه رو چنگ زد و برای همه فیف کشید جلو رفتم و خدماتی رو کنار زدم. خودم بغلش کردم. سرشو گذاشت روی سینه‌م و چشماشو بست. قلبش تند تند می‌زد اما دیگه تکون نخورد. اولین آمپول ... دومی... سر سومی ناله کرد. اما چشماشو باز کرد. انگاری مطمئن بود تا من هستم اتفاق بدی براش نمی‌افته. می‌دونست سومی آخریشه. براش تشویقی خریدم که از دلش دربیاد. نخورد. بهم اعتماد داشت اما به خاطر اینکه دردش اومده بود ازم دلخور بود. 

بعد از ظهر وقتی ترسیده و نگران رفتم توی حیاط نشستم اومد زیر پام نشست و با نگاهش بهم گفت چیه درد داره؟ نترس سومی آخریشه ... سومی آخریشه...

خندیدم و گفتم راست می‌گی به مو می‌رسه ولی پاره نمی‌شه.

رفتم بالا به پدری که ناراحت تر از من زل زده بود به دیوار گفتم : نگران نباش بابا جان... مثل همیشه کنار هم می‌مونیم تا حل بشه. 

انگار دلش گرم شده باشه نگاهم کرد و گفت: آره به قول مامان خدابیامرزم درست وقتی شب به سیاه‌ترین نقطه‌ی تاریکیش برسه همون لحظه سپیده می‌زنه‌ ...

توی دلم گفتم تو هم راست می‌گی؛ به زبون هر کسی یه چیزی میاد ولی معنی همش یکیه...خدا هست. 

سلام.عصر خوش

شکلات کیه ؟ سگه یا گربه ؟ امیدوارم خوب بشه...طفلکی آمپول زده :(

سلام چندتا پست قبل راجع به شکلات صحبت کردم
یه گربه سیاه دوست داشتنیه که به زندگی من خیلی معنا داده.

خب منکه ندیدمشون. تازه اومدمااا.

به سلامتی و میمنت...به پای هم پیرشین ( یعنی زندگی مسالمت آمیزی باهم داشته باشین :) ))

خوش اومدی🌺❤️
پست (گربه‌ سیاه‌ها دوست داشتنی‌ترن) رو بخون کامل توضیح دادم

کاش اعتمادمون به خدا خیلی بیشتر ازین حرفا بود

گاهی حتی قد اعتماد اون گربه هم ....

ای کاش 🥺

سلام و درود سرک خانوم عزیز 

 

با توضیحاتت متوجه نشدم چرا شکلات باید آمپول میزد ! 

اگر کمی توضیح میدادی شاید میتونستم بهت راهنمایی بکنم ، بیست سال گربه‌ ایرانی پرورش دادم و الانم دوتا دارم ک یکی‌ش پناهنده شد بهمون و یکی‌ش رو هم هدیه‌ زوری قبول کردیم !

امیدوارم ک اگر مریض شده حالش زودتر خوب بشه ! 

شاد و سلامت باشی

سلام و درود 
البته توی پست گربه سیاه ها دوست داشتنی ترند قضیه ی ورود شکلات به خونه‌مونو توضیح دادم. اما دقیق‌ترش اینه که شکلات رو از ابتدا با وضعیت جسمی خیلی بدی پیدا کردم 
یه بچه گربه‌ی خیلی کوچیک بود اندازه کف دست. نمی‌دونم تصادف کرده بود یا یه از خدا بی خبر بهش ضربه زده بود 
در هر صورت ضربه‌ی سختی به سرش خورده بود و توی جوی آب افتاده بود به خاطر همون ضربه پرده ی هر دو گوشش پاره شده و استخوان گوش میانی هم شکسته و این یعنی کاملا ناشنواست 
حالا علاوه بر این پنتوکپنی و کم خونی شدید و عفونت خونی هم داشت که چند میلیون خرج شد تا شکلات خانم زنده بمونه و حالا که کم کم داره به یک سالگی نزدیک میشه بتونه شبیه یه گربه عادی زندگی کنه اما خب به هر حال شرایط خاص جسمانیش باعث میشه زود مریض بشه و هربار که مریض میشه مجبوریم ایشونو با آمپول سرپا کنیم البته پرونده ی کامل پزشکی توی بیمارستان داره و تحت نظر یه دامپزشک مهربون و دلسوز تمام درمان‌ها انجام میشه. خلاصه که خاطرش برای من خیلی عزیزه.
البته به خاطر آلرژی شدیدی که من دارم نمی‌تونم توی خونه نگهش دارم و یه لونه گرم و نرم براش توی حیاط اختصاصی مون درست کردم چند باری خواستم به یه خانواده بسپرمش که توی خونه زندگی کنه اما فرد قابل اعتمادی پیدا نکردم و اینکه خب الان به شدت به من وابسته شده. خلاصه انگار که بیخ ریش هم بسته شدیم 😂❤️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan