منِ او...

وارد شعبه شدم مثل همیشه با چشمای متعجب و ژست ناشی و ناآشنای مخصوص کارآموزا... ایستاده بود جلوی میز مدیر دفتر با خوش رویی حرف می‌زد خیلی کم سن می‌زد رفتارشم شبیه کارمندای اداری بود از کنار رد شدم و نامه‌ی ارجاع رو دادم دست مدیر دفتر...مدیر دفتر یه نگاه به من کرد یه نگاه به اون، خندید و گفت کارآموزتونه...بعد نامه رو داد دستش.اونم بلند خندید. حواسم رفت توی عمق چال لپش. با خوش رویی گفت بفرمایییییید... رفت داخل شعبه و نشست پشت میز قاضی. منم هنوز هاج و واج نگاهش می‌کردم. خیلی طول نکشید که یخ‌مون باز شد و شعبه رو گذاشتیم روی سرمون. 

همش چهار سال از من بزرگتره...اصلا شبیه بقیه‌ی آدمای این محیط نیست. یه عالمه درد‌دل و گله و شکایت داره به اضافه‌ی یه عالمه تجربه‌ی ارزشمند که اصرار داره توی همین چند جلسه‌ای که با هم داریم بهم منتقل کنه. همین طووووری بین انجام کار ارباب رجوع با من حرف می‌زد و من همین طوری محو چال لپش بودم و فکر می‌کردم پس من چهار سال دیگه این شکلی می‌شم؟( البته بدون چال لپ😄) نمیدونم چرا به شدت منو یاد خودم می‌انداخت...از هر نظری که نگاه می‌کردم خود خود من بود در چهار سال آینده... در ظاهر شاد سرزنده با موقعیت شغلی و مالی خوب و هزار تا چیز به ظاهر خوب دیگه... اما فقط خود چهار سال عقب‌ترش می‌تونست اون غم عمیق رو پشت چشماش ببینه...

اولین روز که از شعبه اومدم بیرون... تا خود خونه گریه کردم. همش یه فکر توی سرم می‌چرخید...این چیزیه که من می‌خواستم باشم؟ من اینجا چی کار می‌کنم؟ 

چرا گریه کردی؟ ینی نمیخوای که تو اون موقعیت و شغل باشی؟ 
نمی‌دونم...پر از احساسات متناقض و متعارضم... واقعا تصمیمی برای ورود نداشتم و حالا که وارد شدم تعهدات سنگینی دارم...گاهی دوستش دارم و گاهی... نمی‌دونم
پنجشنبه ۱۷ خرداد ۹۷ , ۱۷:۰۸ مجـ سیصدوچهارده ـنون
بلاخره موقعیت شغلی و مالی خوب ، یا گریه تا خونه چون این اون چیزیه که میخواستی باشی یا نه؟ کدوم؟ 
بعضی چیزا ظاهرش خیلی قشنگه...اما باید دید باطنش چقدر با باطن ما سازگاره اگر قبل از سنجش و ایجاد علاقه وارد عرصه ای بشید ،حالا هر عرصه‌ای چه شغلی چه تحصیلی چه ازدواج، بهترین راه دنیا هم که باشه ممکنه رضایت رو در شما ایجاد نکنه و این خوب نیست...
موفق باشی :)
محیط کارتون یکم چه عرض کنم،خیلی تلخ هست و با اون روح لطیف و صلح طلب تناقض داره،برا همین اذیت میشید...شما خیلی بیشتر و بی پرده تر زشتی هایی که ما انسان ها مسببش هستیم رو میبینید.
چقدر کامنتتون تازگی داشت برام😊... مدتهاست که دارم فکر میکنم راجع به همین چیزایی که گفتید و اینکه آیا درست انتخاب کردم؟آیا ظرفیت این مسئولیت بزرگ رو دارم؟ نمی‌دونم... چقدر خوبه که شما درک می‌کنید من چی می‌گم...
منو یاد خودش می‌انداخت :)
منو یاد خودم می‌انداخت ...اشتباه نگارشی بود اصلاح شد
بیا اینجوری فک کنیم پیش خودمون. تو دو تا راه داری! یا باید به این راه ادامه بدی و بری جلو و یا اگه نمیخوای بیای بیرون و بری از صفر شروع به راه رفتن کنی! اگه میخوای که بمونی توی اون مسیر پس باید سعی کنی دوسش داشته باشی و لذت ببری اگرنه همش میشه سختی و عذاب.. اگه نه نمیتونی دوسش داشته باشی پس باید بیخیالش شی و بری دنبال اونچه که دوست داری :)) اگه با وجود دوست نداشتن تو راه اول بمونی هر روز که برگردی گریه میکنی، ولی نه بخاطر احساسات متناقض، که خب یه چیز طبیعیه و همه ما گاهی ممکنه چیزی رو که خیلی دوست داریم دوست نداشته باشیم، بلکه بخاطر راه اشتباهت.. :))
نه در اون حد اشتباه نیست به نظرم که هر روز گریه کنم بگم واااای سیاه بخت شدم ولی گاهی سختیاش باعث می‌شه به سرم بزنه و دچار دلگرفتگی بشم... 
البته الان اگر بخوام بیام بیرون شدنی نیست چون این شغل مثل بقیه شغلا ورود و خروجش خیلی راحت و همین‌جوری نیست..یعنی میخوام بگم گاهی علاوه بر اراده‌ی خود آدم یه سری شرایط دیگه هم دخیل می‌شه که باعث می‌شه نتونی خیلی سریع و راحت قید یه چیزی رو بزنی...
خیلی خوبه که، چرا ناراحتی؟ بخاطر چال لپی که نداری؟😁
آره فکر کنم بخش اعظمی از ناراحتیم به خاطر همین چال لپه بود...😂😂😄
دوستتون قاضیه؟
بله قاضی اجرای احکام...
مطمئنا تواناییش رو داری که الان توی این شرایط هستی و میتونی به جنبه مثبتش هم نگاه کنی.
کم نیستند کسایی که به دلیل آشنا نبودن به حقوق خودشون و نداشتن ژن خوب و پول در حقشون اجحاف میشه،تو میتونی درآینده به اینجور آدم ها هم کمک کنی،گاهی با یک پیشنهاد و راهنمایی کلی توی اون پروسه جلو بندازیشون....همه ما حتما یکبار گذرمون به یک اداره خورده و شاکی هستیم از سرگردونی که داشتیم.
تو میتونی خیلی کمک کنی دختر جان :) 

+منم عاشق چال لپ هستیم،بیا بریم عمل کنیم 😁
++جنبه هم ندارم...یک تعریف کردی،رفتم بالامنبر برات😁
شاید مهم ترین دلیلی که گاهی باعث می‌شه مصمم به موندن بشم همینایی که گفتی باشه...دعا کن بتونم 😍😊😍
من قطعا بعد از اختبار می‌رم عمل چال لپ... توم بیا بریم 😍
من عاشق این منبرت شدم اصلا...واقعا حرفاتو دوست داشتم ممنون از اینکه این همه خوبی ❤❤❤❤

پس نتیجه میگیریم که شما هم 4 سال دیگه قاضی میشین؟ :)
از لحاظ سنی گفتم چهار سال بعد منه...😐
ایشالا ایشالا 
محکم برو جلو  و موفق شو که بعد ما بتونیم پُز تو رو بدیم که بعععععله ما همچین دوستایی داریم😊😁
 تو لطف داری به من❤️

+دقت کردی خیلی ریز خودم رو چسبوندم به دوستات😆
ممنون از دعای خوبت عزیزم...
تو خیلی درشت و محسوس از دوستان من هستی من باعث افتخارمه که همچنین دوستی دارم 😊😍
سلام

آیا وجود ی عضله ناقص در صورت اینقدر مهم است؟!؟! :دی


ان شاالله هر چی خیر واستون پیش بیاد! 
سلام
واقعااااا مهمه آقا...خیلی مهم...انقدر که در سرنوشت و انتخاب آدما تاثیر داره 😁😁😁 در این حد...
ممنون ار دعای خیرتون...همچنین 😊
وای کلی ذوق کردم😍😍😍قربانت عزیزم❤️ الان جا داره بگم که مهربون کی بودی تو؟
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😘😘😘😘
مهربونی از خودته عزیزم ❤❤❤❤
سلام 
شغل پر مسئولتیه 

ولی از پسش بر میایید!!!

دلتون شاد!
سلام
ممنون از انرژی خوب‌تون 
متقابلا دل شما هم شاد 
واقعیت‌های زندگی همیناست. باید باهاش کنار اومد...
گاهی واقعیتا یکم تلخ می‌شه... امیدم به خداست که با چاشنی خودش شیرین کنه این تلخی رو 😊
گاهی هم خیلی تلخ میشه... کارِ خوبی می‌کنی خاتونم :)
امیدوارم تلخی زیاد روزگار به زندگیت وارد نشه حوای عزیزم 😘😍
به کارش بچسبید چون اصلاً کار گیر نمیاد :)
آقایون بایدم اینو بگن 😂😂😂
ولی چشم به نصیحتتون گوش می‌دم
منم یه مدته همش فک میکنم اون چیزی که میخواستم اینه!؟
و چه فکر سختیه 😣
امیدوارم یه موقعیت کاری خوب نصیبت بشه که هر روز بیقرار سره کار رفتن باشی چیزی که حقته :))) 
ممنون از دعای خوبت مهربون ... 
یه الهی آمین بزرگ گفتم بعد خوندن کامنتت...😍😊
اینم شانس ماست دیگه. چال لپ ما رو ول کردی چسبیدی به چال لپ یه غریبه :)
ای واااای نه پری جان چال لپ شما جاش روی سر ماست مگه می‌شه با چیزی عوضش کرد؟
می دونی که من کلا نسبت به چال لپ حساسم هیپنوتیزمم می‌کنه دست خودم نیست😂😂😂😂
عزیزی :)
جیگری😍😘
منم بین دو راهیم...
عاشق رشته های انسانی و شعر و نوشتن ولی توی راه دارو و درمان و نسخه😔
زندگی اینجوری خیلی تلخه...
دنبل دلت برو ... دنبال دلت برو ... دنبال دلت برو 
کسی که یه بار این راهو رفته داره بهت می‌گه😔
سلام
همون کامنت سیلاک
سلام
ممنون 😊
پس خرج زندگی چی؟ با این اوضاع جامعه؟
همه میگن انسانی آینده نداره...
آخه من که نان‌آور خانواده نیستم...الحمدلله خانواده‌مم احتیاجی به کار اقتصادی من ندارن تازه اگر کار نکنم هم با کمال میل تمام نیاز اقتصادی‌مو فراهم می‌کنن ... در مورد روزی خدا رو بزرگ می‌دونم و هیچ وقت دغدغه‌م نیست
رضایت قلبی و احساس آرامش برام مهم‌تره...
آخه من چی بگم الان؟
نمیشه بگم نرو، نمیشه بگم برو. پیش حضرت معصومه تو و یه بلاگر دیگه رو مخصوص دعا کردم، ولی خدا میدونه چقد حرفم رسیده به اون بالاها!

فقط وقتی برگشتی سراغ ما میای دیگه؟ بی‌وفا که نیستی؟ :)
الان یکی از کسانی که خیلی ازش خجالت می‌کشم تویی تسنیم عزیزم...چون بارها اومدی بری من نذاشتم ....شرمنده...خدا شاهده که از داشتن دوست خوبی مثل تو چقدر خوشحالم...بازم دعام کن دعا اثر دارد...😭😭😭😭😭
برای هر کسی بی وفا باشم برای تو نیستم عزیز دل...
ولی متاسفانه من مثل تو نمی‌تونم بگم نرو!
اگه یه وقت بخوام روابط مجازی رو حقیقی کنم، در صدر لیستمی :) این نهایت ابراز علاقه‌م بود دیگه :))))) چون اساسا از حقیقی شدن روابط مجازی می‌ترسم! ولی دوست دارم تو رو یه روز ببینم، حتی اگه تمام مدت صم بکم به در و دیوار نگاه کنیم 😊
گریه نکن! امتحان همیشه هست، گاهی آب‌خوردنه، گاهی سخخخت! شاید ظرفیتت خیلی بالاست که خدا داره امتحانای سخت سخت ازت می‌گیره :)
اینو بخون.

موتوشکرم باااوفاااا ;))
ممنون بابت این همه درک این همه لطف این همه مهربونی... خدا رو شکر که بنده‌های خوبی مثل تو هنوزم هستن 😍😍😍😍
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan