پنجشنبه ۳۰ فروردين ۹۷
قول میدهم اولین روزی که پشت میز قضاوت نشستم و قلم به دست گرفتم
در اولین حکمی که میتوانم صادر کنم ، تو را محکوم کنم به حبس ابد
میان استخوانهای تنگ سینهام ، در سلول انفرادی قلبم...
قول میدهم سختگیرترین قاضی دنیا باشم...
خبری از تخفیف یا تعلیق یا تعویق حکم نیست، آزادی مشروط منتفی است
و هیچ عفو عمومی یا خصوصی را اعمال نخواهم کرد.
انقدر در این زندان میمانی تا با تکتک ذراتش یگانه شوی
تا هر روز صبح با طلوع خورشید در مطلع رگهایش طلوع کنی
و هر شب با تابش مهتاب بند بند وجود تاریکش را روشن کنی
با صدای چهچهی قناری ها مستانه چون غزل از لبهایش سراییده شوی
و همراه با رقص عاشقانهی شاخه های بید مجنون در تاب گیسوانش جاری شوی
و همراه با ژالهی صبحگاهی نشسته بر گلبرگهای نرگس از پلکهایش جاری شوی...
و در در تک تک سالها و ماهها و روزها و ساعتها و دقیقهها و لحظههایش جریان پیدا کنی...
تا آن سپیده دمی که آخرین نفس عاشقانه را زیر گوش تو زمزمه کند و برای ابدی دیگر خاموش شود و تو این جسم و تن را خودت تشییع کنی و با دستهای خودت در آغوش خاک های سرد بگذاریاش...
قسم میخورم با خون همین رگهای عاشق زیر این حکم قطعی را امضا کنم
حالا ببینم کدام قاضی تجدیدنظری دلش میآید این عاشقانهی حقوقی را نقض کند...