خواستگاران ۳

این قسمت رو می‌خوام به تنهایی به یک خواستگار اختصاص بدم که یک تنه خودش ده تا پیت می‌طلبه 😂😂😂👇

دی و بهمن سال ۹۷ بعد از قبولی اختبار به لطف سربازی پسرای گوگولی مگولی دوره‌مون تا زمانی که تقسیم بشیم یه فاصله افتاد. توی این مدت گفتن زیادی بهمون خوش نگذره فرستادن‌مون کارورزی🤦🏻‍♀️😑

منم نزدیک ترین دادسرا به خونه‌مونو انتخاب کردم که به قول پدری با پیژامه تا سر کوچه می‌رفتم درشو ببینم( دادسرای ناحیه ۸ رو زدم) 😂🤪

خلاصه سرخوش سرخوش بلند می‌شد می‌رفتم کارورزی در حالی که همه توی تعطیلات و استراحت بودن و فقط امضا جمع می‌کردن برای فرم کارورزی...

روزای آخر کارورزی دیدم کل همکارا مرد و زن گله‌ای می‌ریزن توی شعبه ی ما که مثلا با دادیار شعبه دیدار کنن و اتفاقی منم می‌دیدن😉😂

منم سرم توی لاک خودم بود در حد سلام و علیک بیشتر بهشون رو نمی‌دادم.

هیچی این گذذذذذذذشت... من تقسیم شدم و افتادم این‌طرف شرق تهران دادسرای ناحیه ۱۴😐🙁😭

بعد از یک سال و نیم دیدم یکی توی واتس اپ پیام داده و سلااااام و احوال پرسی می کنه. گفتم خدایا این دیگه کیه؟! 

گفت خانم فلانی هستم همکار قضایی هستم و دادیار دادسرای ناحیه ۸ هستم و یادته اونجا کارآموز بودی اومدم دیدنت با هم دوست!!!!! شدیم؟! منم برای رعایت ادب باهاش حال و احوال کردم. خلاصه گیر داد که من یه برادر دارم که تحصیلاتش فلانه و شغلش بیساره و اخلاقش بیسته و تازه سربازیشم تموم شده و می‌خوام بیایم خواستگاری تو براش...

منم توی حالت خوااااب و بیداری اصلا هنگ بودم که این منو از کجااااا یادشه؟ شمارمو چه جوری پیدا کرده؟ همین‌جوری گفتم باشه. با خودم گفتم حالا کووووو تا پیگیری کنه. گوشیمم سایلنت کردم دوباره خوابیدم. 

نیم ساعت بعد دیدم مادری اومده بالای سرم می‌گه خانم فلانی کیه؟ 

با چشمای خون افتاده از بی خوابی گفتم چه می‌دونم کدوم حماریه؟ 

گفت: عه وا خب می‌گه همکارته می‌خواد بیاد خواستگاری!! 

خلاصه اولش کلی دعوام کرد که چرا اطلاعات دقیق نپرسیدی و پسره دو ماه از خودت کوچیکتره و فلان بعدم گفت حالا چی بگم؟ منم دوباره تو خواب و بیداری گفتم بگو نیان دیگه...

گفت نه زشته همکارته بذار بیان شاید خوشت اومد منم تاکید کردم قد دخترم بلنده گفتن پسره ۱۸۰ خوبه حالا ظاهرا همه‌شون دکتر مهندس و اصالتا اهل لواسانن و اصیل محسوب میشن...

قیافه من: 😑😐🤦🏻‍♀️( تو که خودت بریدی دوختی چرا از من می‌پرسی؟)

آقا اینا هفت تا بچه بودن پسره بچه آخری بود قرار گذاشتن با خواهرای پسره بیان. فکرشو بکن اون همه خواهر با مادرشون بلند شدن اومدن خونه ما و جالب تر اینکه خواهر اصل کاری که همکار من بود نیومده بود!!! اییییین همه آدم با یه دنیا ادعا که همه ی خانواده شون دکتر و استاد دانشگاهن و فرهیخته و باکلاسن و فلان ، یه جعبه شکلات قلبی اندازه کف دست آوردن گذاشتن روی میز. مادری با دیدن شکلاته یه نگاه به ظرف میوه‌ی ۵۰۰ هزار تومنی روی میز کرد و کبود شد. من توی دلم گفتم این یه سکته ناقص رو زد قشنگ. خواهری بزرگه بعد از تعارف شربت جعبه شکلاتو باز کرد به خودشون تعارف‌ کرد خودشم یه دونه برداشت گذاشت توی بشقابش به رسم میزبانی. مادری اما برنداشت انقدر ناراحت بود. حالا اینا یک عااااالم حرف زدن و زیر و روی ما رو درآوردن بعد گفتن خب حالا بگیم پسرمون دم در ایستاده بیاد بالا؟ 

ما: 😐😳 باعشه خب بگید بیاد.

پسرشون اومده بالا تا از در اومد داخل مادرش نه گذاشت نه برداشت با یه لحن زشتی گفت عهههههه دختره شما که بلندتره!؟!؟!؟! 

درست می‌گفت ما خودمونم متوجه شدیم پسره قدش ۱۸۰ نبود. از اینایی بود که احساس قد بلندی دارن ولی ۱۷۵  به زور می‌رسن. اما لحن مادره خیلی زشت بود و اصلا لازم نبود بگه ما کور نبودیم. مادری هم گفت : من که به شما گفتم!!!  

خلاصه یه پنج دقیقه ای در سکوت نشستیم به زمین خیره شدیم؛ تا اینکه یکی از خواهرای داماد شکلاتی که برداشته بود گذاشت دهنش و تارااااااق زیر دندونش منفجر شد. بله شکلات تاریخ گذشته در حدی داغون بود که مربای وسطش مثل سنگ خشک شده بود و نزدیک بود دندون خواهرشوهر رو بشکنه. خودشون فهمیدن چه گندی زدن بقیه شون دست به شکلات نزدن. 

این هیچی ، خواهرش اصرااااار که حالا برن حرفاشون بزنن. من گفتم حالا پنج دقیقه دوتا سوال می‌پرسم تمومش می ‌کنم. مگه پسره ول می‌کرد؟؟! هی سوال هی سوال؛ ۱:۳۰ سوال پرسید؛ آخرش دیگه مادرش در ادامه سریال رفتارهای بی ادبانه زنگ زد به پسرش که بسه بلند شو بریم. فکر کن!!!! زل زده تو تخم چشمای مامانم و زنگ زده به پسرش!

دو دقیقه بعدم بلند شد اومد جلوی در اتاق دنبال بچه‌ش 😵

خلاصه مادری با لبخند زوووورکی اینا رو بدرقه کرد. بعدش منفجر شد و نشست هر چی بد و بیراه تونست به آدمای تحصیل کرده ی بیشعور گفت. خواهری اول از همه رفت سراغ جعبه شکلات و بعد از تحقیقات میدانی متوجه شد تاریخ انقضاء برای ۲ سال پیش بوده و با ماژیک دستکاری شده. شکلات‌های بدخت هم یه چند ماهی قبل از اینکه به ما برسن توی فریزر بودن!!! 

بعد در حالی که جعبه شکلات رو توی سطل زباله پرتاب می‌کرد گفت خوبه دو ساعت تمام با اصالت لواسانی و ملک و املاک و باغ‌شون چشم و چال ما رو کور کردن بعد پول شون نمی‌رسید یه کیلو شیرینی بخرن؟!؟! 

منم گفتم: حالا نبودید ببینید آقا زاده به من می‌گفت ما هیچ رسمی انجام نمی‌دیم واسه عروسی هیچ کاری نمی‌کنیم چون فقط باید پول جمع کنیم و قناعت کنیم تازه شمام باید بیای یه ده - دوازده سالی بالای سر مادرم زندگی کنی تا ببینیم چی می‌شه؟!

هیچی دیگه بعد از اینکه مادری دوتا قرص فشار خون خورد و یه سبد میوه برای همسایه بالایی فرستاد. سکوت بر خانه‌ی ما حکم‌فرما شد تا وقتی پدری میاد بتونیم نقش بازی کنیم و نگیم چه 💩 بازاری بوده. 

از همه جالب‌تر اینکه بندگان خدا رفتن نه یه تماس گرفتن برای عذرخواهی و پرسیدن نتیجه نه حتی دخترشون دوباره به من پیام داد!!!

خلاصه نهایت مراتب ادب و احترام رو به جا آوردن... 

پ.ن : می‌خواستم آخرش یه نتیجه اخلاقی بگم دیدم آدم خوابو می‌شه بیدار کرد آدمی که خودشو به خواب زده نمی‌شه پس ولش کن 🤐😶

مگه چی میوه گرفتین شد500؟؟؟

خیلی ازین مدلیا دیدم انگار ذاتشون گداست منم یه خواستگار مولنی میللیارد داشتم جلسه اول گغت هرچی از من میخوای بخواه پول نخواه:|جالب تر اون فامیلای فضولین که فکر میکنن چه موقعیت از دست دادی و ابکی کلاس گذاشتی

ما‌دری توی پذیرایی و تشریفات وسواس داره😂😂😂😂
دقیقققققاااااا🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️😂
چهارشنبه ۲۹ مرداد ۹۹ , ۱۲:۵۳ امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

حالا مگه یه ذره اختلاف قد چقدر مهمه؟!

من و حضرت آقا رو ببینید چی میگید شماها؟:))))

اختلاف قد به این صورت که مرد خیلی بلندتر باشه از زن انقدر تابلو نیست که اختلاف قد معکوس تابلوئه!!! 
هیچ شباهتی به هم ندارن این دوتا به نظرم... اصلا خوب نیست زن بلندتر باشه از مرد. یعنی من که دوست ندارم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan