بی‌خوابی

ساعت سه نصف شب 

من: خوابم نمی‌بره...

صدای عقلم: چون اون پرونده‌ای که منع تعقیب زدی یادت رفت راجع به مزاحمت ملکی بدل مفید بفرستی دادگاه🤦🏻‍♀️

خاک بر سرت از بس گیجی... شنبه برو به آقای ه بگو از بایگانی بیاره دستور بده،  

من: لامصب این کار کوفتی رو ول کن...

صدای عقلم: خب لابد به خاطر بوی روغن تقویتیه که به موهات زدی! اوف راستی روغنه رنگ فانتزی رو کمرنگ نکنه؟ به زووووور این بدمصبا رو صورتی کردی!

من: خدا مرگت بده دلشوره گرفتم...

بعد از اینکه رفتم بالای سر خواهری و ازش پرسیدم این روغن صنعتیه رنگ مو رو خراب نکنه!؟؟ اون بهم فحش داد و گفت نه نمی‌کنه و برگشتم که دوباره بخوابم... صدای مغزم: 

حالا لازم نبود بری بپرسی همیشه خنگ بازی دربیار مثل امروز که شاهد موقع بیرون رفتن گفت خداحافظ تو بهش گفتی خسته نباشید...

من با چشمای گرد شده توی تاریکی: یا خداااا این چه گ.و.ه.ی بود من خوردم!؟

دوباره من: راستی آقای ه چرا صبح‌ها گریه می‌کنه؟ 

صدای مغزم : گ.و.ه خوریش به تو نیومده. مگه تو از این دلسوزیای فضولانه درس عبرت نگرفتی؟ هر مرگیش باشه خودش حل می‌کنه به کمکم احتیاج داشت خودش زبون داره کمک بخواد لازم نکرده تو نخود آش بشی. 

من : راست می‌گی هنوز جای داغی که پشت دستم گذاشتم هست 

صدای مغزم : ولی باز توی فضول آدم نمی‌شی من می‌دونم؛  

... 

چند ثانیه سکوت

صدای مغزم: خوابی؟ 

من: مرررررررض...

صدای مغزم: اگر نظافتی تا آخر تابستون بازی دربیاره کار پایان‌نامه تموم نشه چی خاکی بخوریم؟

من: سیانور

صدای مغزم: راستی سیانور از چی درست ‌میشه؟

من: لابد یه گیاهه

صدای مغزم: اوخیییی مثل حشیش؟ راستی گلدون اون کاکتوس پیوندها رو باید عوض کنی جاشون کوچیکه.

من : فردا یه ساعت مرخصی می‌گیرم می‌رم بازار گل 😍

 صدای مغزم: بیخود کردی پولت این ماه کمه باید مدیریت کنی. از مادری گلدون بگیر ببر. 

من: اوخ تازه عروسی دوستمم هست باید کادو بدم تازه لباسم باید بخرم

صدای مغزم: بیخود ... لباس داری همونا رو بپوش 

من : عاخه اندازه‌م نمی‌شه چند وقته باشگاه نرفتم چاقیدم...

صدای مغزم : خااااعک... سر ماه برو ثبت نام کن مثل بشکه شدی زشته والا

من : حالا اونو ولش کن به نظرت پدری می‌ذاره تنهایی برم یه شهر دیگه عروسی؟ 

صدای مغزم : زرشک

من: با نمک

صدای اذان صبح: جفت‌تون خفه‌شید... توم بلند شو خبر مرگت نمازتو بزن به کمرت 

فقط آخرش که صدای اذان قائله رو ختم کرد =)))

 

ولی منم نگران آقای ه شدم، ته و توشو دربیار به نظرم :))

😂😂🤦🏻‍♀️
از خانم ک پرسیدم مشکلش مالیه؟ چون هردوشون توی دفتر با هم کار می‌کنن گفتم شاید اون بدونه. 
گفت نه مالی نیست. دیگه از این جا به بعد واقعا حس می‌کنم به من ربطی نداره😂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan