مسابقه ی زرنگی

احساس می کنم تمام مردم شهرم با هم مسابقه ی زرنگی و کلاهبرداری گذاشتن...هر کسی هم پیدا بشه که صداقت و روراستی رو به بقیه هدیه بده با حجم بیشتری از بی رحمی و بدجنسی مواجه می شه؛ انگار که فکر می کنن آدم احمق و بی شعوریه که حقشه مورد ستم واقع بشه، چطور حتی یک لحظه هم به ذهن شون خطور نمی کنه که اون آدم می فهمه تو داری از خودت سبعیت به خرج می دی ولی آگاهانه داره انسانیت خرج می کنه ؟!

دیروز رفتم با کمال صداقت گوشی در حد نوی خودمو با تمام لوازم جانبی نو و سالمش(حتی هندزفری نو و درجه یک کارخونه ایش) گذاشتم روی دخل مغازه گوشی فروشی یه بنده خدایی که میشناختم و فکر می کردم آدم حلال خوری باشه و به جاش یه گوشی که مثلا قرار بود مثل گوشی خودم در حد نو باشه با لوازم جانبی فیک و آشغال تحویلم داد... اینکه چرا گوشیمو عوض کردم و قیمت رو منصفانه گفت یا نه و چطور فهمیدم لوازم گوشی جدید فیکه بماند، اما خیلی دلم گرفت که در برابر اعتماد من انقدر بی انصافی کرد. حتی شب خوابم نبرد...نه به خاطر چندتا لوازم جانبی فقط به خاطر اینکه صداقت من رو حماقت فرض کرد. اولش گفتم ولش کن یه شارژر و هندزفری ارزش نداره ولی بعدش دیدم از باب امر به معروف هم که شده باید بهش بگم که من فهمیدم تو چه کلکی زدی ... از راه دانشگاه رفتم مغازه ش و وقتی بهش گفتم ماجرا رو اول یکم خواست توجیه کنه بعد که دید من انقدری که فرض کرده احمق نیستم گفت برو بیارشون برات عوض کنم...

توی راه برگشت خونه با خودم فکر می کردم که خدایا من به خاطر یه چند تا لوازم جانبی انقدر احساس خسران و ضرر داشتم که تازه طرفم زیر بار رفته عوض شون کنه روز قیامت احساس خسران آدما برای اعمالی که قابل عوض کردن نیست چه شکلیه؟! 

خدایا پناه می برم به تو از روزی که انسان از پدر و مادر و همسر و فرزندان خودش هم فرار می کنه...

عااالی
😐😑
گاهی فکر می‌کنم به خاطر شغلت و فضاهایی که توش رفت‌وآمد داری اینطوری نگاه می‌کنی. وگرنه من هم آدم بد می‌بینم، هم آدم خوب :)
گاهی هم فکر می‌کنم که من زیادی به بد بودن آدما خو گرفتم و توقعمو ازشون بریدم و فقط بدی‌های خیلی بد به چشمم میاد. ولی عادی شدن بدی‌ها خیلی بده، خیلی بد.
آخه الان این موردی که پیش اومده به نظرت به شغلم ربطی داره؟
اگر قرار بود تحت تاثیر شغلم باشم از اولش بد بین می بودم و اصلا به هیچ کسی اعتماد نمی کردم و مثلا با سادگی تمام نمی بردم تمام بار و بندیل گوشیمو بریزم جلوش و بهش اعتماد کنم...
به نظرم حتی شهرای دیگه و شهرای کوچیکتر مردم صاف و ساده ترن ...تهران واقعا بد شده...
نه، این ربطی به شغلت نداره. ولی میگم اونجا مورد زیاد می‌بینی، میگی خب اینا خلاف‌کارن. بعد میای بیرون بین آدمای مثلا سالم بازم مورد اینجوری می‌بینی، اون‌وقت با خودت میگی ببین، مجرم و غیرمجرم نداره، همممه بد شدن، همممه! بعد اون‌وقت تو پستت می‌نویسی تمام مردم شهرم بد شدن :)
ولی شایدم شدن، من که تهران زندگی نمی‌کنم. کلان‌شهر هست اینجا، ولی تهران نیست. تهران هم خوب‌ها رو با غلظت بیشتری داره، هم بدها رو :)
شایدم این طوری باشه...چون قبلا آدمی نبودم که از جزء نتیجه ی کلی بگیرم و بگم همه ...خواهری میگفت همیشه به نظر تو استثنائی هست ولی این روزا وقتی هر جایی پا می ذاری زرنگی و نون غیر حلال خوری می بینی نمی تونی به استثناء های شهرت فکر کنی... از سوپر مارکت سر کوچه بگییییر برو تا بالا ... واقعا این حجم از حرص و گرسنه صفتی همراه با بی رحمی بی سابقه ست!!!
خط آخر کامنتت یه روزی بزرگ‌ترین اعتقاد من بود ولی حالا...
اعتماد حماقته این روزا!
با این حال نمی دونم چرا هنوز مثل احمقا رفتار می کنم من...
...
و هیچ چیز دیگه سرجای خودش نیست
هیچ چیز...حتی دل آدما...
یاد این جمله افتادم...

درد آدمی آن زمان آغاز می شود که محبت کردن را می گذارند پای احتیاج، صداقت داشتن را پای سادگی و سکوت را پای نفهمی ...
الهی قمشه ای


خیلی جمله ی قشنگیه واقعا
سلام
این درسته که کار اون آدم اذیتتون کرده ولی خب فک کنم بهتره آدم احمق به نظر بیاد تا اینکه به خاطر دیگران طوری تغییر کنه که یه من بی هویت بشه.
سلام
موافقم...راستش اگر بخوام هم نمی تونم به خاطر بدی دیگران بد باشم... بد بودن توانایی و زرنگی می خواد که من ندارم
سه شنبه ۲۴ دی ۹۸ , ۱۴:۱۷ آباژور دکورشاپ

دقیقا همینطوریه که می‌گین...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan