دوشنبه ۷ آبان ۹۷
سیم آخر یعنی دقیقا مادری جان که توی مسجد من نشستم کنار دستش، یه خانومه اومده بهش میگه دخترت رو شوهر نمیدی؟ مادری میگه من دختر ندارم!😐 بعد خانومه که قشنگ معلومه آمارمونو کامل درآورده با تعجب میگه پس این چیه؟
مادری هم نه گذاشته نه برداشته میگه این دختر نیست تاج سره...
خانومه که به معنای واقعی دو نقطه خط شده میگه خب تاج سرتونو شوهر نمیدید؟
مادری زل زده تو چشماش میگه نه...😊
وقتیم که خانومه تو افق محو میشه یه چشم غره به من میره و میگه تو مگه درس نداری پاشو جمع کن بریم دیگه🤨
الان نمیدونم خر کیف بشم. حساب ببرم، یا چی؟!
نقطهی اوجش اونجاست که میاد خونه برای پدری تعریف میکنه. اونم با یه لبخند جوکوند نگاهش میکنه و میگه خوب کردی😊
پ.ن: گفته بود از بعضی رفتارا و آمد و رفتنهای مسخره به ستوه اومده ولی نگفته بود میخواد بزنه به سیم آخر و منو ترشی بندازه 😁😂😂😂 تا الان سه چهار تا مادر و واسطه رو از وسط قاچ کرده، البته خب همچین به ضرر من نشده این سیم آخر حداقل تا آخر آذر با اعصاب راحت درس میخونم( شانه بالا انداخته و جزوهی جنایت علیه اشخاصش را ورق میزند)