جمعه ۲۸ ارديبهشت ۹۷
یه همسایه داشتیم به شدت رفتارای بدی داشتن به قول خواهری کوچیکه از این تازه به دوران رسیدههایی بودن که ادای خانوادههای اصیل و دست به دهن رسیده رو درمیآوردن...
یه دختر تقریبا همسن خواهری داشتن که بسیار جیغ جیغو و بی ادب بود و بارها تو روی پدری و مادری ایستاده بود و سر مسائلی که اصلا به ما بچه ها (به تعبیر پدری) ربطی نداشت_مثل شارژ ساختمان و استفاده از آسانسور برای اسباب کشی و..._ دخالت میکرد و حتی با داد و هوار و بی ادبی چند بار توی ساختمون دعوا راه انداخت !!! احترام موی سفید پدری که مثلا مدیر ساختمونه و بزرگ و کوچیکی و هییییچی رو هم نداشت. در این حد وقیح... جالب اینجاست که وقتی جیغ و داد میکرد پدر و برادر بزرگترش میایستادن یه گوشه و فقط نظارهش میکردن!!! مادرشم واحد پشتیبانی ایشون بود. طوری که وقتی چندبار مادری بهشون تذکر داد که دخترتون رفتارش مناسب نیست یه بلوایی هم ایشون راه انداخت که بیا و ببین...خلاصه تا یک سال قرارداد مستاجریشون تموم شد و تشریف بردن ما پیر شدیم...
جالب اینجاست که چون پدر خانواده که ادعاهای تجاری فراوان داشت اون چند ماه اول که هنوز روابط گل و بلبل بود سر قضایای شغلی چندتا مشاوره و معرفی برای پدری انجام داده بودن مارو نمکگیر و مدیون خودشون تصور میکنن و برای تحقیقات ازدواج فرزندان گرانبهاشون هنوز که هنوزه آدرس خونهی مارو میدن!!!
شما باشید چی میگید به اون پدر و مادر نگون بختی که از همه جا بی خبر از شما در مورد این خانواده سوال میپرسن؟
واقعا نمیدونم آیا درسته در اینجور مواقع آدم چیزی نگه یا اینکه اگر حقیقت ماجرا رو بگه و وصلت جور نشه خدا رو خوش میاد اصلا؟ در هر صورت چه خاکی به سر وجدان بدبخت باید ریخت؟