سه شنبه ۷ فروردين ۹۷
میدانی؟ من عاشق عاشقانه سراییدن هستم
نه به این معنا که عاشق هستم
و نه به خاطر اینکه دوست داشته باشم عاشق باشم
و نه حتی برای اینکه دوست دارم با کلمات عشق بازی کنم...
من عاشق عاشقانه سراییدن هستم چون عاشقانه عمق دارد؛
از یک جایی درون انسان میجوشد و برای این جوشیدن احتیاج به هیچ علت خارجی ندارد...تنها کافی ست زنده باشی و قلب داشته باشی و قلبت تازه باشد تا بتوانی درونت این چشمه را جاری کنی...
من عاشق عاشقانه سرودن هستم چون تنها یک کودک درون زنده میتواند عاشقانه بسراید...وگرنه که هر آدم بزرگی هم با دودوتا،چهارتای عقل دوست داشتن را بلد است!
من میخواهم بتوانم عاشقانه بنویسم چون اگر نتوانم اصلا نشانه ی خوبی نیست...
یعنی یک چیزی درون من مرده است...یک چیزی دیگر زنده نیست...یک چیزی در قلبم فراموش شده...و آن وقت دیگر نه اشکهایم طعم اشک خواهند داشت نه خنده هایم طعم خنده میدهند...
من باید عاشقانه بسرایم ... حتی حالا که زندگی ام از عشق خالیست ...
حتی حالا که انسان های خاکی در مدار عاشق بودنم نمیگنجند...
حتی حالا که تمام لحظه هایم رنگ آبی تنهایی دارند...
اتفاقا همین حالا باید عاشقانه ی درونم بجوشد تا بدانم زندگی هنوز جریان دارد...
تا بدانم عاشقانه زیستن هیچ ربطی به عاشق بودن ندارد...