يكشنبه ۱۷ دی ۹۶
این انصاف نیست که بالاشهر واسه مرفهین بی درد برف پنبه ای بیاد و یک متر بشینه بعد سهم ما فقط ته مونده های جا مونده میون باد باشه که نرسیده به زمین بخار بشه...این انصاف نیست که دلم لک زده باشه واسه یه برف بازی حسابی وحداقل یه نفرم تو خونه نباشه که پایه باشه بریم ارتفاعات اطراف شهر روی برفا تیوپ سواری کنیم و با گلوله برفی بزنیم خودمونو شتک کنیم رو زمین عاخرشم با دست و پای ورم کرده و سرما زده برگردیم خونه کنار بخاری یخامونو آب کنیم...
این انصاف نیست این همه هوای دلچسب و دو نفره رو تنهایی گز کنم و به جای یکریز وراجی کردن برای تو یه هنسفری بچپونم تو گوشم و به فکر جای خالیت ریز ریز گریه کنم...
این انصاف نیست ... واقعا انصاف نیست