سه شنبه ۷ شهریور ۹۶
شکوه رفته به خاشاک و خار یعنی مرگ
نظر به چوبه ی بی جان دار یعنی مرگ
چه می شود اگر از باغ بوی گل نرسد
وقوع کوچ هِزاران هَزار یعنی مرگ
تو را میانه ی شعری که مال مردم بود...
میان شعر کسی نام یار یعنی مرگ
اگر نمانم و با او نبینمت چه کنم
که در میانه ی میدان فرار یعنی مرگ
دلم گرفته و آهی نمی کشم هرگز
برای آینه تصویر تار یعنی مرگ...
برای مخزن اشکی که شیشه ی عمر است
شروع گریه ی بی اختیار یعنی مرگ
به دل امید وصالی که بود را بردی
و نا امیدی ی چشم انتظار یعنی مرگ
خراب تیشه ی صبرم ولی قرارم نیست
قرار این منِ دل بی قرار یعنی مرگ
و مرگ! این شب روشن چقدر شیرین است
سکون امن در آغوش یار یعنی مرگ
مهدی آسترکی