شنبه ۳ تیر ۹۶
هیتلر انقدر حرفش واسه نازیا برش نداشت که من حرفم تو خونه برش داره ... یه ایل عادم دراز و کوتاه بلند شدن رفتن فرش خریدن برگشتن ... من که فرشو دیدم گفتم نچ دوسش ندارم ...دوباره یه ایل عادم برگشتیم عوضش کردیم همونی که من دوس داشتم انتخاب شد:)
پ.ن:مادری در یک انقلاب خونین تمام اسباب اثاثیه ی سفید و کرمشو که در جریان جهاز خرون و جهاز آورون و جهاز برون خواهری کثیف و نابود شده بود به جای شستشو عوض نمود... ما نیز به عنوان دست راست اولیا حضرت به عنوان اتاق فکری نظر درفرمودیم وپدری نیز به عنوان خزانه ی دربار شیون کنان و بر سر کوبان خرج بفرمود ...
وی افزود برخلاف من که خعلی شلخته پلخته و وسیله نگه ندارم، مادری طی سالیان متمادی این اثاثیه ی سفید و کرمو یه جوری نگه داشته بود که سمسار باور نمی کرد انقدر قدمت داشته باشن! همین جوری هاج و واج فرشو نگاه میکرد هی می پرسید خدایی این مال ده سال پیشه؟