دوشنبه ۱۵ خرداد ۹۶
هر کسی یه علاقه مندیایی داره، دامنه ی علاقه مندی های منم متفاوته
یکی از علاقه مندیام در بین سبزی جماعت ترخون می باشه که البته حوصله ندارم اندر فواید و مزایای طبی ش داد سخن سر بدم اما در این حد حال دارم که بگم علت عمده ی دوس داشتنش برای من طعم گس و تندشه و اینکه یه خنکی خاصی می ریزه تو دهن آدم که کیفور میشه حسسسساااابی ...
سر همین علاقه مندی مادری موقع سبزی خوردن خریدن سهم ترخون منو جدا می گیره و جدا پاک میکنه و جدا میذاره...عاخه یه عادت دیگه ای هم که دارم اینه که ترخون خرد و خاکشیر تو کتم نمی ره، باید با ساقه بگیرم دستمو هُرررری برگاشو بکشم بریزم کف دستم و همه شو یه جا بچپونم تو دهنم و از مزه ی دسته جمعی جویدن شون کیفور بشم :)))
سر همین عادت اگر ترخون ریز ریز پاک شده بذارن جلوم کلی لب و لوچه م آویزون میشه و گاهی حتی از پراکندگی برگای ریزش لجم می گیره و ترجیح میدم عصلن ترخونی نباشه تا باشه و انگار نباشه:|
این علاقه مندی وقتی کار دست عادم میده که مثلا مهمونی میری و میخوای خعلی شیک و مجلسی رفتار کنی بعد یهو یه سبد سبزی با ترخون خورد شده میذارن جلوت:/ و تو مجبوری عصلن به روی خودت نیاری و همچنان مجلسی بمونی...
امروز صبح که خواهری برای سحری یه سبد سبزی آورد بالا، مادری که لب و لوچه ی آویزون منو دید گفت :چیه درخت ترخون نداره؟
منم با دلپُری گفتم نه تنها درخت نداره بلکه درختاشم خورد کرده :/
تنها کسی که تو دنیا به علاقه مندیای خاص من نمی خنده و حتی در این زمینه ها به شدت با دلم راه میاد همین مادریه ولاغیر...