جمعه ۱۱ فروردين ۹۶
به آسمون نگاه می کنه
می پرسم :ستاره می شمری؟
میگه :بهم گفته هر وقت دلتنگم شدی به آسمون نگاه کن اولین ستاره ای که توی نگاهت نشست بدون منم همون موقع به آسمون نگاه کردم و به نگاهت وصل شدم...
گفتم چه قشنگ!!!
به آسمون نگاه کردم ...پر از ستاره بود
ولی هیچ ستاره ای توی نگاهم ننشست ...
یادم افتاد هیچ جای دنیا کسی نیست که به یادم به ستاره ها زل بزنه ...
با خودم میگم پس دلیل سر به زیری بیشتر آدما این نیست که روی زمین دنبال چیزی میگردن،به خاطر اینه که دلیلی برای نگاه کردن به آسمون ندارن...
اون غرق تماشای ستاره ها میشه و من ادامه ی کشفیاتمو در گوش مورچه ی تنهای لب دیوار که سر به زیر و غرق فکر یه دونه ی بزرگ برنج خشک شده رو دنبال خودش میکشه زمزمه میکنم... بعد غمامو دنبال خودم تا تختم میکشم و بغلشون میکنم و میخوابم...بدون اینکه برق هیچ ستاره ای توی چشمام جا مونده باشه
و اون هنوز غرق ستاره هاست...