جمعه ۱۱ فروردين ۹۶
میگم شب آرزوهاست
میگه به من چه؟
میگم خب آرزو نداری؟
میگه آرزو چیه؟
میگم همون چیزی که همین الان اشک شد نشست به چشمات!
چیزی نمیگه روشو برمیگردونه سمت پنجره...
حس میکنم انکار درد از خود درد بدتره...
میگم شب آرزوهاست
میگه به من چه؟
میگم خب آرزو نداری؟
میگه آرزو چیه؟
میگم همون چیزی که همین الان اشک شد نشست به چشمات!
چیزی نمیگه روشو برمیگردونه سمت پنجره...
حس میکنم انکار درد از خود درد بدتره...