مرد

فتح خدا همیشه روی مادربزرگم حساس بود. هفته ی آخر که محتضر بود کنارش نشسته بودم یواشی صدام زد 

گفتم جانم آقاجون؟ با صدای بی رمقش فقط گفت: مراقب مادربزرگت... 

گفتم چشم. چیز دیگهای اگر می‌خوای بهم بگو. ابروهاشو به علامت نه بالا انداخت. 

یادم اومد که وقتی زمین‌شو ساخت یه واحد از آپارتمان‌ها رو به نام مادربزرگم زد. بهش گفتم آقاجون داری مهریه‌ی زن‌تو می‌دی؟ گفت نه بابا این بابت زحمتاییه که توی خونه‌ی من کشیده. مهریه‌شم گردنمه می‌دم. 

گفتم : دیگه مهریه رو کی‌داده کی گرفته؟

با عصبانیت گفت نه بابا مگه حدیث حضرت رسول رو نخوندی که گفته هر کی مهریه‌ی زن‌شو نده دزده؟

گفتم: ولی مردای الان همه دنبال پنهان کردن اموال‌شون هستن که مهر زن‌شونو ندن. 

گفت: بابا اونا مرد نیستن پسر بچه‌ن. مرد هم‌نسل‌های‌ من بودن که از هجده سالگی مسئولیت زندگی رو گردن می‌گرفتن. الان پسرای هجده ساله یا دنبال شلوار خشتک گشاد می‌گردن یا دنبال سرگرمی با گوشی و کامپیوتر...

راست می‌گفت اگر چیزی از مردونگی یاد گرفته باشیم از نسل پدر و پدربزرگ‌هامون دیدیم نه پسربچه‌های این دوره و زمونه؛ و چقدر بده که یکی یکی با رفتن‌شون دارن نسل مردونگی رو زیر خاک می‌برن😢 

 

هر روزم بدتر از دیروز میشه و انقدر پسری که از باباش الگو بگیره و مرد بشه کم شده که نگران کننده است... فی الواقع نسلای بعدی مرد دیدن نباید ولش کنن چون حکم جواهرات دارن :)))

من فکر می‌کنم مقصر این عدم الگوگیری مادراشون هستن که اجازه نمی‌دن مرد بشن
اگرررر مرد ببینن اگرررر

اون مهریه ای که حضرت رسول گفته با چیزی که الان هست فرق داره...

اینی که الان هست هیچم حق زن نیست

باشه شما راست می‌گی☺️
مهریه مادربزرگ من زمان خودش پول یه خونه بوده …
پسرای الانم عقل‌شون سلامته که مهریه ای که نمی‌تونن بدن قبول می‌کنن😁
ولی بازم شما راست می‌گی چون من حوصله بحث ندارم 🙃

پسرا هیچ عقلشون مشکل نداره، مشکل دین و ایمان و عقده های بزرگتراشون هست که بهشون تحمیل میشه.

 

باشه ☺️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan