دیدم که جانم می‌رود …

ساعت ملاقات صورتمو چسبونده بودم به شیشه و اشک‌هام مثل بارون روی شیشه آی سی یو می‌ریخت. 

به رنج و دردش نگاه می‌کردم و به خدا التماس می‌کردم. بخار و اشک شیشه رو کدر کرده بود.

از آی سی یو بیرون اومدم به سیمین زنگ زدم: الو... اون کار لعنتی رو بذار زمین؛ امروز هرجور شده بیا بابا رو ببین احساس می‌کنم چشم به راهه توئه...

نگهبان گفت لطف کرده اجازه داده برم بالا چون امروز روز ملاقات نیست. از بیمارستان زدم بیرون. حالم دگرگون بود. نگاهش از جلوی چشمم نمی‌رفت. یک ساعت بعد سیمین زنگ زد: کجایی؟ 

: اومدم سمت خونه. تو کجایی؟ 

: مگه نگفتی بیام بیمارستان... اومدم بابا رو دیدم... سارا...

: دیدی؟ بابا خیلی درد داره...

: بمیرم براش

:برو کافه همیشگی بشین تا بیام پیشت... با این حال خونه نرو مامان گناه داره.

رسیدم توی کافه متصدی بار با مهربونی مثل همیشه سرتکون داد. با گیجی جوابشو دادم. یه دمنوش سفارش دادم. بیرون هوا ابری بود. دستمو دور گرمای لیوان حلقه کردم. سیمین رسید. می‌خواست سفارش بده که تلفن من زنگ خورد. شماره مامان بود. دلم چنگ چنگ شد. گوشی رو برداشتم. گریه ممتد مامان ...: کجاااایییی؟ بیا خونه یتیم شدید.

 دستم از دور لیوان سر خورد. از روی صندلی بلند شدم. افتادم. دست سیمین بازومو گرفت....

از اون به بعد؟ درست یادم نیست. تصاویر مبهمی از گریه و ضجه رفت و آمد آدما، شبی که صبح نمیشد، آفتاب صبح فردا بیرون سردخونه و صورت رنگ پریده و لبای کبود بابا و بوی بهشت زهرا و غبار خاک قبر و گریه و جیغ و حالت تهوع و گیجی و گیجی و گیجی...

بعد از چند روز کمی به خودم اومدم و حالا تنها چیزی که توی قلبم هست درد یتیمی و تنهاییه... 

همه ی هستی برام توی سکوت و تاریکی فرو رفته. دیگه گریه نمی‌کنم. شبیه آدمای افسرده هم نیستم. شبیه یه ربات شدم. سرد ‌و مرده؛ اما زنده و در حال حرکت...

بابایی خداحافظ 

تسلیت میگم

روحشون شاد🖤

ممنونم🖤

الهی بمیرم برای حال دلت... کاش میتونستم برات مرهم بشم...

خدا صبرت بده عزیزم، مرگ پدر واقعا داغ بدیه 💔

خدا نکنه عزیزم 
سرت سلامت 🖤
خدا رحمت کنه رفتگان خودت رو 🖤

خدای من😢 تسلیت میگم خدا به دلت صبر بده

ممنونم🖤

خیلی ناراحت شدم 

خیلی وقته منتظر بودم ستاره وبت روشن بشه.

قبلتر ها دنبالت می کردم. دیر پیدات کردم و با این پست💔😔

ممنونم از لطف و محبتت 🖤

تسلیت میگم 

ممنونم

تسلیت می‌گم بهت...🖤 روحشون شاد باشه.

امیدوارم خدا به دل خودت و خونواده‌ت صبر و آرامش بده.

ممنونم 🖤 خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه…
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan