شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۷
معجزه می تونه شبیه همین باشه که از شدت سختی روزگار نفس هات به شماره افتاده باشه و دلت پر پر بزنه برای یه کنج خلوت و یه گوش شنوا و یه دست یاریدهنده...
بعد ناگهانی و به صورت کاااملا برنامه ریزی نشده یه بلیط و یه رزرو هتل بذارن جلوی روت و بگن تا یک هفته دیگه برو به این مختصات جغرافیایی و هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
و یک هفته بعد چشماتو باز کنی و ببینی وسط صحن انقلاب با گنبد طلایی چشم تو چشمی و داری توی فراز" اللهم اغفر" دعای کمیل یکی یکی اونایی که دلت رو خرد و خاکشیر کردن میبخشی، بخشیدنی...
سبک میشی سبک شدنی...آرام می گیری آرام شدنی...انگار نه انگار...
_ گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی...
پ.ن: تا جایی که ذهن یاری کرد دعاگوی دوستان بودم... دلهاتون امام رضایی *__*