شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
نصفه شبی ایستاده جلوی آینه در حال رسیدگی به خویشتنه
صورتی که با facewashو صابون نمی دونم چی چی شسته خشک میکنه
بعد با پنبه آعشته به clindamycin پاک می کنه
بعد لوسیون نرم کننده زده و در آخر آبرسان پوست را می افزاید
با پوستی برااااق و شاینی می رود که بخوابد
در همین حین با یک عدد serek با دهان باز مانده مواجه می شود
یک لبخندکجی میگذارد کنج لبش و خاطرنشان میکند:
انقدرررررر به خودم می رسم تا بمیرم ، یعنی در واقع از شدت امکانات و رسیدگی بترکم و بمیرم ^__^
نه که فکر کنید در همین یه مورد این شکلیه ...نخیر در همه ی امور خویشتن اینگونه عست. از موی سر تا ناخن پا لوسیون و کرم و سرُم و ماسک وشوینده و چی و چی مخصوص داره اونم از نوع خارجکی و گروووون...
اون وقت من بینوا یه صابون بابونه و آلوئهورا خریده بودم واسه جوش های زیرپوستی صورتم تا یک ماه عذاب وجدان پونزده تومنی که بالاش داده بودمو داشتم عاخرشم درست درمون استفادهش نکردم مادری برداشت باهاش لباسای بچهی خواهری رو شست -__-