يكشنبه ۲۹ مرداد ۹۶
خب گاهی هم عیبی نداره اعتراف کنیم حسابی گند زدیم...
مثل همین امروز که ژن نداشته ی آرایشگری این جانب گل کرد
و اومدم موهای خواهر تازه عروسمو دکلره کنم و زدم از ریشه نصف موهای نازنین تا کمر بلندشو سوزوندم به حدی که مثل پلاستیک حرارت دیده کششششش می اومد :/
هنوز از هول و استرسی که به خودم و همه وارد کردم دست و پام خواب می ره و عرق سرد به پشت گردنم میشینه...
تازه اوج ماجرا اینجاست که طفلکی برمی گرده می گه عیب نداره خوبه که فقط امتحانی زیر موهامو گذاشتی بالاییا و روی کار سالمه غصه نخور :/
فاجعه ی ماجرا هم جاییه که پنج شنبه عروسی فامیل شوهر دعوته و برای فرار از منت خواهر شوهر که ماهر در امور آرایشگریه و همزمان با رعایت جیب شوهر کارمندش به من پناه آورده بود ...
کچل نشه یه وخت؟!
برم محترمانه و با شرافت هاراگیری کنم یا خودمو بندازم جلوی سگای هار تیکه تیکه م کنن؟هوم؟