شروعی جات

 عادت چیز عجیبیه
مثل یه موجود نامرئی می چسبه به دست و پای روحت
محکم میگرتت و یه جا میخکوبت میکنه 
مثل یه پیچک موزی میپیچه دورت و هی رشد میکنه هی رشد میکنه 
به یه جایی میرسه که میبینی انقدر محکم احاطه ت کرده که نمی تونی حتی راحت نفس بکشی!!!
از یه جایی به بعد اگر از خودت جداش نکنی کارت تمومه...
آخرین رمق زندگیتم میگیره و...تمام...لابه لای روزمرگی و تکرار دفنت میکنه و فاتحه ی پیشرفتتو میخونه...
باید قبل از اینکه دیر بشه پنجه های روحتو فرو کنی توی ریشه هاش و با تمام قدرتی که مونده بکشیش بیرون از خاک زندگیتو تلپی بندازیش دووووور...بعد یه نفس عمییییق بکشی و راهتو بکشی و بری ...همین
وبلاگ قدیمیم یه عادت بود برام...اگرچه عادت دوست داشتنی بود ولی خعلی دست و پامو بسته بود با یه سری حواشی بی ربط به دنیای وبلاگی...راستش لو رفته بود و طبق فیلمای ایرونی مهره ی سوخته باید ناچارا منهدم بشه ...یه شب بارونی شروعش کردم و یه شب بارونی هم ازش کندم و کوچیدم...
و حالا اینجا بساط کردم ... میدونم یه عادت دیگه در راهه ولی خب چه کارش میشه کرد برخلاف عادت وبلاگی ترک اعتیاد نوشتن محاله...
پس سلام به عادت جدید...بسم الله
۱ ۲
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan