خورشید کهکشان درون من را خاموش نکن...

می توانی مرا بکشی

تمام سلول‌های بدنم را از هم تجزیه کنی 

یا حتی زنده به گورم کنی

هیچ مقاومتی نخواهم کرد...

ولی به رویاهایم کاری نداشته باش 

تخیلم را از من نگیر لطفا...

من بدون تخیل مثل هشت پای بدون پا هستم

یا کشتی بی‌بادبان... یا رودخانه‌ی بی آب...

یا ماهی کوچک قرمزی که از آغوش اقیانوس بی‌کران بیرون افتاده و بستر شن های نرم ساحل برایش از هر تیغ برنده ای کشنده‌تر ست... همان شن‌های نرم و مهربانی که من ‌و‌تو پاهایمان را بی کفش رویش رها می‌کنیم تا لذت لمس‌شان را بچشیم...

مثل اینکه یک گل را از شاخه بچینی و زیبایی‌اش را به یک عزیز هدیه بدهی ولی عمر چند هفته‌ای گل بیچاره را به چند ساعت تبدیل کنی...حتی شاید کمتر از آن هم دوام بیاورم تازه اگر در گلدانی پر از آرزو بگذاری‌ام...

اگر می‌خواهی سه‌رک را بکشی اصلا به هیچ شئ برنده و تیز یا شلیک کننده‌ی سربی احتیاج نداری... 

تنها بیا و خیال پردازی‌هایش را بردار و ببر...

به او بگو حق نداری خیال‌بافی کنی حق نداری با تخیلت هزار هزار غصه‌ی درام و رمانتیک و جنایی و هیجانی در بیداری و خواب بپردازی و در میان آنها زندگی کنی...

او را از دنیای آب‌نباتی خیال بردار و بیاور صاف بینداز وسط دنیای واقعی...بین همه‌ی منطق‌ها و اعداد و ارقام و چهارچوب‌های خشک فلزی عقل...آن‌وقت بنشین و ذره ذره متلاشی شدنش را تماشا کن...هیچ کار دیگری هم لازم نیست بکنی...هیچی...

تضمین می‌کنم که از یک هشت پای بدون پا،کشتی بی بادبان رودخانه‌ی بی آب یا حتی ماهی بیرون افتاده از اقیانوس هم زودتر تلف خواهد شد...

چقدر زیبا ....
:)
چشماتون زیبا خوند ^_^
سرک جان! اینو خودت نوشتی؟
خیلی قشنگه!
جان سرک...بله خودم نوشتم...
قشنگی از خودته عزیززززم❤
درست...
تکیه کلامِ زن‌دایی جانه :)
خدا حفظ کنه زندایی جان رو 😊🌷
قربانت :)
فداتم 🌷❤
هشت پای خیالی بدون پا...تصورش هم سخته

رویاهایت را زندگی کن ولی در رویا زندگی نکن چون زندگی درخیال سرنوشت تلخی دارد


خیلی سرنوشت تلخی داره ... اما وقتی اعتیادش به تک تک سلول‌های خون آدم نفوذ کرد نمیشه ازش رها شد...من مثل یه بوتیمار تشنه این سرنوشت تلخ رو با تمام وجود می‌پذیرم اما از دوست داشتنش کوتاه نمی‌یام....
سلام

چند وقتیه ی جور دیگه می نویسین
خوبین؟
اوضاع بکامه؟!

ان شاالله ک خیره :)
سلام
چه جور دیگه می نویسم؟
بد شده؟
فکر کنم یکم دچار دل‌گرفتگی نامحسوس شدم...
هرچه خدا بخواهد خیر است :)
بد ک

همون فک کنم دل گرفتگی گزینه نزدیکی باشه 

ان شاالله 
^__^
سلام
دنیایی بدون تخیل سخته، اما تخیل افراطی نه :)
چقدر زیبا می شد در دنیای تخیل خود واقعی زتدگی کنیم
خوش باشید و پیروز 🌷
سلام
واقعا اگر می‌شد چی می‌شد!
همچنین ^_^
عه
ن جمله اولم جا موند! :|
می‌گما یه ساعته دارم فکر می‌کنم جمله یه جوریه :)))))
میدونی بنظرم تو باید میرفتی ادبیات میخوندی
نه حقوق
:|
ای رشته خشن اصلا به تو نمیاد

واقعا کیف کردم از خوندن پستت
راستشو بخوای قرار بود ادبیات بخونم 
ولی سال کنکور رتبه‌م خوب شد جو گرفتم مدیر و مشاور مدرسه هم کلی جو اضافه دادن خانواده هم مزید بر علت شدن که برم حقوق...اگر برگردم هرگز وارد دنیای حقوق نمی‌شم
عزیزمی ...قابل نداشت ^__^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan