سرریز

مادری میگه پاشو یه زنگ بهش بزن...

میگم اگر شما امر کنی چشم ولی لطفا امر نکن که به کار محال مجبور نشم...

دلخور میشه می گه تو که در برابر همه انقدر خودتو زیر پا می ذاری و گذشت می کنی! چرا این طوری سخت برخورد میکنی در این مورد؟

میگم :بعضی آدمام هستن که دیر خسته می شن...دیر می برن... دیر ناامید می شن...بالاتر از حد نرمال وفادارن... اما امان از وقتی لیوان ظرفیت سرتق بودن شون سرریز بشه، دیگه قید همه چیزو می زنن... طوری که انگار اصلا هیچ وقت قیدی نبوده که بعدا زده شده باشه. هیچ وقت اون آدم، اون موضوع ، اون شئ براشون موجودیت نداشته...مثل فراموشی بی بازگرد...

هیچی نمیگه، فقط با تعجب نگاهم میکنه... 


دقیقا همین طوره 
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan