شدیم تِم عروسی مردم :)

به مادری میگم بی زحمت اون کت و دامن منو از کمد بیرون میاری لطفا؟

میگه توی این ماه این چهارمین عروسیه که می ری خسته نشدی؟

میگم چه کنم اگه نرم کله مو از بیخ می کنن ... در مواردی تهدید به قتل شدم حتی... 

می خنده می گه آره والا خداییشم اگه تو نری کی مجلسشونو شلوغ کنه؟

 می خندم...

نگام میکنه... چیزی نمیگه اما یه "کی نوبت خودت میشه پس" خاصی توی نگاهشه...

خودمو می زنم به اون راه و میرم توی اتاق آماده بشم...

سلام
جالب بود که نگاهشو خوندین
:-)
سلام
همیشه می خونم... وبالعکس
خب بگو ببینم کی نوبت شما میشه؟! :)))
این طور که پیش می ره گمان نمی کنم نوبتی در کار باشه...

آرزوی موفقیت برای شما!!
همچنین!!!
عاغاااا خوشبحاااالتتت
چرا من عروسی دعوت نمیشم؟؟؟؟؟
خخخخ نمی دونم والا همچین خوبم نیست هی عروسی هی عروسی ورشکست میشی انقدر کادو می دی... دوست و رفیق دم بخت زیاد پیدا کنید عروسی زیاد دعوت میشید :) 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan