عیدانه های یک عدد سه رک تنها

صبح جمعه...روز عید...مریضم باشی حسابی... صبح زودم بلند شده باشی برای درس خوندن... این همه خال داغونو چی می تونه خوب کنه؟

شاید هیچی...

شایدم اینکه بری بشینی توی بالکن خونه ی پدربزرگی و کتاب و دفتراتو ولو کنی بعد مادربزرگی برات یه لیوان چایی تازه دم بیاره و در حالی که چایی تو مزه مزه می کنی نسیم خنک اول صبح صورتتو نوازش کنه و بوی نم باغچه ی تازه آب داده شده بپیچه توی مشامت و سرتو که رو به آسمون بگیری یهو با کبوتری که چند ماهه بالای طاق ایوون لونه کرده چشم تو چشم بشی و هر دوتون یه لبخند خوشحال بزنید بعد تو سر فرصت بشینی و نگاه کنی که چه جوری جوجه هاشو پرواز میده تا از لونه ی قدیمی بکوچه و بره...بتونه حالتو انقدررررر خوب بکنه که تا تنگ غروب دلگیر جمعه هم لبخند از روی لبت نیفته...

زندگی خالی نیست...

چه قلم خوبی دارید !!!

امیدوارم حالتون زودتر خوب بشه !!!

عید شما مبارک!!!!

ولی خیلی رویایی نوشتید !!خیلی!!!

سپاس!!!!!!!!!!!!
زندگی خالی نیست...
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری؛ تا شقایق هست زندگی باید کرد :)
زندگی باید کرد ... :)
عععععع
عجب حسیییییییی
خوبه که مامان بزرگ و بابا بزرگ داری
:)
خداحظشون کنه
حس عجیبیه 
نه میشه گفت خوبه نه میشه گفت بده 
فقط دوتاشون موندن...سمت پدری هر دوتا فوت شدن 
ممنون خدا عزیزان شما رو هم حفظ کنه 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan