به درک که به درک ...

خستگی یعنی همه چیز برات یه خط صاف بشه و 

دیگه هیچ خبری هرچقدر هم بد نتونه تکونت بده...

دیگه واقعا مهم نیست چی پیش میاد...

تصمیم گرفتم به همه ی دنیا بگم گور بابات و 

با یه ظرف آلبالو خشکه بشینم زیر باد کولر و همه چیزو بسپرم به بقیه... 

بسپرم به خدا...به زمان...به مادری که داره جای من تصمیم می گیره و جواب می ده …به پدری که نظر من براش مهم نیست ...

بسپرم به هر کسی جز عقل خودم و دل خودم... 

بلاخره یه چیزی می شه دیگه ...هوم؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خط خطی های ذهن serek کوچولو

اینجا کودک درون serek جان می نویسد...

آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan